[checklist]مقدمه:[/checklist] گرایش های جنسی آنگونه که ما بر اساس تعریف انجمن روانشناسی آمریکا بیان کردیم تمایلاتی پایدار اند که در برابر انتخاب دلبخواهی ما و دیگران مقاومت می کنند(مقاله نخست: گرایش جنسی و هویت جنسیتی چیستند؟). این امر به جهت اهمیت عواملی است که خارج از اراده فرد در تعیین گرایش جنسی نقش دارد. این بحثی است که از نظر علمی می توان آن را دنبال کرد که آیا چنین اجبار طبیعی در مورد گرایش جنسی درست است یا نه. اما می توان به طور عمومی از وجود چنین منشأ غیر ارادی در گرایش جنسی سخن گفت و آن را نظر عمومی دانشمندان سکسولوژی و شاخه های مطالعات جنسیت شمرد. این مسئله همانقدر برای همجنس گرایان مطرح است که برای دگرجنس گرایان و دو جنس گرایان. به نظر می رسد که تحقیقات علمی موجود از نگاه یک اکثریت قالب قصد مطالعه همجنس گرایان را داشته اند و ما این رویکرد را نمی پذیریم. اما فایده بررسی این دیدگاه ها این است که روشن می سازد گرایش جنسی امری نیست که دلبخواه باشد و هر وقت خواستیم آن را مانند لباسمان تغییرش دهیم. تحقیقات موجود تنها حول منشأ طبیعی همجنس گرایی انجام نشده است و برخی از تحقیقات نیز که به طور عمومی میل جنسی در انسان را بررسی می کند منشأ هایی برای گرایش جنسی دگرجنس گرایان مطرح کرده اند. اما در اینجا صرفاً نتایج مربوط به گرایش جنسی اقلیتی را بررسی می کنیم. از این طریق می توان به این مفهوم بهتر پرداخت که چیزی به نام «تغییردرمانی» تا چه اندازه ایده خطایی است.
علاوه بر مسئله فوق مطالعه منشأ گرایش جنسی پاسخی به انواع هوموفوبیا نیز می تواند باشد. روحانی یا فرد متعصبی که همجنس گرایی را یک «گناه» می شمارد یا شخص عامی که همجنس گرایی را «امر زشت» و یا «رذیلت» می شمارد، بر پایه این فرض اقلیت های جنسی و جنسیتی را طرد می کند که گویا اقلیت ها قادرند طور دیگری جز این باشند و باید از این مسیر «گناه»،«زشتی» یا «رذیلت مندی» برگردند. اما در تصوری عقلانی از مفهوم گناه در الهیات، مفهوم زیبایی در زیبایی شناسی و مفهوم رذیلت در اخلاق، اراده به تغییر آنچه هست شرط ضروری چنین داوری هایی است؛ یعنی باید نخست اختیاری در تغییر آنچه روحانی آن را گناه می نامد ممکن باشد، یا اختیاری برای تغییر آنچه افراد هوموفوب زشت تلقی می کنند، یا اختیاری برای تغییر آنچه این افراد رذیلت قلمداد می کنند تصور شود. حال اگر روشن شود که گرایش جنسی منشأ در عواملی دارد که رفتار فرد را شکل می دهد این چشم انداز هوموفوبیک بی معنایی و نامعقول بودنش را بیشتر نشان می دهد.
این موضوع را در قالب چند زیر بخش دنبال می کنیم. نخست تاریخچه دیدگاه هایی که وجود دارد را بررسی می کنیم تا تدریجاً برسیم به تحولی که در نگاه دانشمندان در این مورد به وجود آمده است.
7.1. تاریخچه:
7.1.1. دیدگاه های شبه-علمی: دیدگاه های باستانی در مورد منشأ همجنس گرایی بر مدار برداشت اخلاقی خاصی است که از کنش جنسی لواط و نقش مفعول در این کنش داشته اند. به این معنی که بیشترین تمرکز فلاسفه باستان بر علت تمایل برخی به سکس همجنس گرایانه است و در این میان کنجکاوی علمی ایشان حول این مسئله بوده است که چرا برخی مردان تمایل به مفعولیت دارند. بنابراین نمی توان نظریه ای دقیق را از این نظریات انتظار داشت. صرف نظر از برداشت اخلاقی خاصی که در این نظریات وجود دارد تمرکز ایشان بر علت تمایل برخی مردان به سکس مقعدی ناشی از درک محدودی است که تا اواخر قرن نوزدهم در مورد گرایش های ال جی بی تی وجود داشته است. برای مثال ارسطو و افلاطون در این مورد یک علت طبیعی برای ایجاد یک «اختلال» را می جویند. به نظر ایشان یک انحراف و قسور طبیعی وجود دارد که این امر یا ناشی از نطفه است و یا ناشی از عادتی است که بر اثر تجاوز دوره کودکی شکل گرفته است (Houston, 2011).
در میان فیلسوفان ایرانی نیز دیدگاه هایی برای مسئله همجنس گرایی وجود داشته است که بر اساس تصوری از منشأ این تمایل روش ها درمانی برای خود در نظر گرفته اند. برای مثال زکریای رازی منشأ آن ژنتیک می داند و آن را «ناشی از تخمه ناتوان پدری» می داند. راه کار او این است که فاعلیت را در مرد مفعول تقویت کنند. بنابراین توصیه هایی بر این اساس می دهد مانند «مالش دادن ذکر و خایه ها» به وسیله روغن و همخوابگی به عنوان فاعل. در برابر او ابن اسینا منشآ را نه بدنی بلکه روانی می شمارد و ناشی از «سقوط النفس» می داند. بدیهی است که فقیه و فیلسوف دینی مانند او چنین دیدگاه خطرناکی داشته باشد. بنابراین برای رفع این «بیماری نفسانی» توصیه به فلک کردن و تنبیه می کند تا نفس متنبه گردد (فلور, 2010).
7.1.2. به سوی یک نظریه علمی
این شیوه برخورد با موضوع همجنس گرایی و اشکال هویت جنسی اقلیت تا اوخر قرن نوزدهم ادامه دارد. در این دوره تدریجاً شاهد جنبشی حقوقی هستیم که حکم لواط را از قوانین برمی چیند و به موضوع همجنس گرایی ماهیتی پزشکی می دهد. طبیعی است هنوز ادبیات «بیمارشناختی» در این سال ها غالب است و تلاش می شود موضوع را از حوزه حقوق به حوزه پزشکی منتقل کنند. اما برخی منشأشناسی های شاخص در این سال ها وجود دارد که تلاش می کند گرایش همجنس گرایی را از حوزه «دگرجنس-هنجاری»[1] خارج کند.
کارل هاینریش اولریکس[2] نخستین نام در این زمینه است. کتاب اولریکس مسئله را از موضع همجنس گرایی مردان می سنجد. نام این کتاب «تحقیقاتی در باب معمای عشق مردان به یکدیگر»[3] است. او یک حقوقدان است. وی نظریه جدیدی را مطرح می کند که بر اساس آن همجنس گرایان نه زن هستند نه مرد بلکه جنس سومی هستند که او آن ها را «اورانیر»[ Uranier] می نامد. منشا این نامگذاری رساله «مهمانی» افلاطون است. در این رساله پوزانیاس دو الهه عشق را معرفی می کند ؛ یکی عشقی است که متداول است و میان زن و مرد وجود دارد و دومی ویژه مردان به یکدیگر است که به جهت نسبتش به «اورانوس» اولریکس کسانی که دارای این عشق هستند را اورانیر [Uranier] می نامد، در برابر «دیونیر»[ Dionäer] یعنی کسانی که عشق معمول را دارند؛ کسانی که عشق شان به زئوس یا دیون نسبت دارد (Kennedy, 2002, p. 65). خاستگاه این تفاوت جنسیت به نظر او این است که در قالب بدنی یک مرد، زنی قرار دارد که عواطفی متفاوت با مردان دیگر دارد و چنین مردانی به یکدیگر میل می کنند. بنابراین منشأ شناسی اولریکس بیشتر یک دیدگاه ژنتیک می تواند قلمداد شود که همجنس گرایی را همزاد با فرد می شمارد نه اکتسابی.
کرافت-ابینگ در بخشی از کتاب اش «روان-درمانی جنسیت» تلاش کرده است تا برداشتی علمی از گرایش همجنس گرایی بدهد. اما او در قالب رویکرد «بیمارشناختی» همجنس گرایی را به صورت یک بیماری و اختلال رفتاری می شمارد که در افراد تحت مطالعه او به جهت اعتیاد به خود ارضایی رخ داده است. یعنی خودارضایی و داشتن فانتزی های همجنس گرایانه. به نظر او این فانتزی ها خاستگاه این رفتارها بوده است. این دیدگاه موجب شده است که امکان درمانگری آنچه او «اختلال» می خواند را فرض کند و در مواردی نیز از اینکه توانسته رفتار برخی را دگرگون کند، ابراز خوشحالی می کند (Kraft-Ebing, 1894, p. 307). اما همین رویکرد «بیمار شناختی» کرافت-ابینگ زمینه تحولاتی در برخورد با همجنس گرایی می شود. این امری است که بیشتر توسط ماگنوس هیرشفیلد دنبال شده است.
هیرشفیلد پس از اولریکس نخستین کسی است که نه تنها دیدگاه «جرم شناختی» را در مورد همجنس گرایان کنار زد بلکه نگاه «بیمارشناختی» را نیز تا حد زیادی تضعیف کرد. او نیز مانند اولریکس به همزاد بودن گرایش جنسی قایل است هرچند هنوز مبنای علم ژنتیک در دوره او شکل نگرفته است، در اثر مشهورش در مورد همجنس گرایان تحت عنوان «همجنس گرایی مردان و زنان» از ریشه این گرایش به صورت یک گرایش طبیعی و فطری در افرادی که همجنس گرا هستند یاد می کند. او نیز مانند اولریکس و برخی دیگر در آلمان از ایده جنس سوم بودن همجنس گرایان استقبال می کند (Percy & Lauritsen, 2007).
زیگموند فروید یکی از آخرین دیدگاه ها در قرن بیستم را عرضه کرده است که بر اساس آن انسان به طور طبیعی دوجنس گرا است. هم به همجنس خود کشش دارد و هم به حنس مقابل. به نظر او انسان هم به لحاظ بدنی و هم به جهت عاطفی کشش به سمت همجنس خود دارد. اما به مرور زمان و بر اساس نقشی که جامعه دارد تمایلش به سمت دگرجنس گرایی سوق پیدا می کند، یا اینکه بر حسب تجربیات ناخوشایندی که از دگرجنس گرایی دارد(اعم از ترس یا تجربه ناخوشایند از تجربه جنسی دگرجنس گرا) همجنس گرایی را بر می گزیند. در این شکل گیری رفتاری نقش والدین و میل کودک به آنها نیز نقش ایفا می کند. به نظر فروید فقدان یک «پدر قوی» ممکن است در ایجاد رفتار جنسی غیر متعارف نقش ایفا کند (Freud, 1905, p. 144). امروزه این دیدگاه منشأشناسانه فروید طرفداران زیادی ندارد، اما جالب است که فروید مصر است که نمی توان انتظار تغییر در گرایش فرد را داشت. بنابراین او نیز مانند سایر دانشمندان اواخر قرن بیستم بر ثبات آن تأکید دارد ضمن آنکه آن را بیماری روانی نمی شمارد[4].
7.2. تحقیقات معاصر
امروزه بحث از منشأ شناسی درمورد گرایش های ال جی بی تی ضمن توجه به دیدگاه های پیشین تفاوت اساسی پیدا کرده است. مهمترین بحث ها در حال حاضر حول مسئله منشأ وراثتی و بیولوژیک است. اگرچه تحقیقاتی که محیط زیست را منشأ شکلگیری گرایش جنسی می شمارند هنوز به طور قوی از دیدگاه خود دفاع می کنند و دیدگاه مقابل را نقد می کنند.
7.2.1. بیولوژیک
دست کم دو سطح در تحقیقات بیولوژیک مرتبط با گرایش جنسی قابل تشخیص است دسته نسخت در پی اثر وراثتی و ژنتیک هستند و دسته دیگر در اندام هدایتگر مغز برنامه ریزی متمایزی را میان گرایش های جنسی یافته اند.
7.2.1.1. ژنتیک
بحث از منشأ ژنتیک داشتن و ادعای یافتن ژن گی یکی از داغ ترین مباحث امروز در منشأشناسی گرایش جنسی است. اما با وجود دستآوردهایی که وجود داشته است هنوز نتایج آن در آغاز راه به نظر می رسد.
دوقلو ها
یکی از راه های علمی برای مشخص کردن منشأ ژنتیک این است که نشان دهیم از جهت آمار احتمالات تا چه حد دو قلوها که ساختار ژنتیک نزدیکی دارند گرایش جنسی مشابهی دارند. یکی از اولین تحقیقات برای نشان دادن این موضع نسبت معناداری از گرایش جنسی در دوقلوها را نشان داده است. بیلی و پیلارد در تحقیق در سال 1991 نشان داده اند که از دوقلوهای همسان (ناشی از تکثیر یک تخمک لقاح یافته واحد) 52% و دوقلوهای ناهمسان (ناشی از دو تخمک لقاح یافته جداگانه) 22% از جهت گرایش جنسی همجنس گرا هماهنگ بوده اند؛ به این معنی که ضریب احتمال همجنس گرایی در مورد دوقلوهای همسان بسیار بالاست و این به معنی وجود یک سازوکار همشکل در برنامه ژنتیکی می تواند باشد (Bailey & Pillard, A Genetic Study of Male Sexual Orientation, 1991). این تحقیق توسط بیلی و همکارانش در سال 2000 این نتیجه دوباره تأیید شد. اما تحقیقات دیگری نیز تا سال ها اخیر انجام شده است که در مورد دقت این فرضیه تردید داشته است. برای مثال تحقیقی از بیرمن و بروکمن نشان می دهد که دقت این احتمال در مورد دوقلوهای همجنس گرای مرد 7.7% درصد و دوقلوهای همجنس گرای زن 5.3% درصد احتمال مشاهبت در گرایش جنسی وجود دارد (Bailey, Dunne, & Martin, 2000). این به معنی این است که دوقلوها اغلب از گرایش جنسی همسانی برخوردار نیستند. تحقیقی دیگر در سوئد که وسعت دوقلوهای آن شامل 7600 جفت بوده است نیز این نسبت را ضعیف می شمارد. بر اساس این تحقیق سهم ژنتیک و محیط و انتخاب فردی به این ترتیب است:انتخاب فردی 0-17%، ژنتیک 18%-39%، محیط 61%-66% درصد.
کروموزوم ها
یکی از شیوه های مطالعه مرتبط با تعیین گرایش جنسی در برنامه ژنتیک مطالعه ای تحت عنوان «پیوستگی کروموزمی» است؛ یعنی اینکه تا چه حد پیوستگی و شباهت در ساختار کروموزومی افراد وجود دارد. اولین تحقیق در این زمینه را «دین همر» و همکارانش در 1993 انجام دادند. مطالعه همر نشان می دهد که پیوستگی کروموزمی در یک گروه 76 نفری از مردان گی نشان می دهد که ایشان نزدیکی بیشتری به خویشاوندان مادری خود دارند. این داده ای مهم برای این تحقیق محسوب می شود. علاوه بر این در این تحقیق مشخص می شود که بیشترین نزدیکی میان یک گی و برادرانش است و سپس نزدیکان مادری. در ادامه این تحقیق تحلیل کروموزمی در مورد شباهت در نشانگرهای کروموزوم X انجام شده است. نتیجه این بوده که بیشترین شباهت میان گی ها در میان خویشاوندانشان که علایق همجنس گرایانه داشته اند در نقطه خاصی از کروموزوم X به نام q28 است. بنابراین به نظر می رسد که باید یک پیوند ژنتیکی میان Xq28 و گرایش جنسی وجود داشته باشد (Hamer, Hu, Nan, Magnuson, & Pattatucci, 1993, p. 323). این نتیجه موجب شد که برخی فوراً یافتن «ژن گی» را اعلام کنند که البته در مطالعات ژنتیک ادعایی بیشتر از دستآورد مذکور محسوب می شود. اما تحقیقات مشابه دیگری انجام شده که نتیجه به دست آمده در مورد پیوند کروزمومیX را تأیید نمی کند. در تحقیقی از شوارتز و همکارانش پیوند ژنتیکی میان مرد همجنس گرا و تبار مادری رد شده است اما در عوض نسبت ژنتیکی نزدیک میان برادران در گرایش جنسی تأیید شده است. در این تحقیق به جای انتخاب یک گروه همجنس گرا از دو گروه دگرجنس گرا و همجنس گرا در مقایسه با هم استفاده شده است (Schwartz, Kim, Kolundzija, Rieger, & Sanders, 2010).
اما این بحث هنوز بسته نشده است و تحقیقات جدید گاه نتیجه همر را دوباره تأیید می کند. در تحقیقی موستانسکی و همکارنش اینبار از اسکن ژنوم در مورد گرایش جنسی استفاده کرده اند. این تحقیق نسبت خویشاوندی گی ها به خانواده مادری را مجددا نشان داده است.
اپی ژنتیک
این شاخه از علم ژنتیک به بررسی فرآیند های تغییر ژن می پردازد که به صورت وراثتی روی می دهد. در این زمینه نیزتحقیق مرتبطی با گرایش جنسی انجام شده است. می دانیم که از دو کروموزم X در مادر یکی نقش غیر فعال دارد. این نقش در صورتی که به صورت افراطی در آید به آن «انحراف افراطی کروموزم X غیر فعال» می گویند. چنین پدیده ای در مورد مادرانی که پسران گی داشته اند در مقایسه با مادرانی که پسران دگرجنس گرا داشته اند سنجیده شده است. گروه اول شامل 97 مادر و گروه دوم شامل 103 مادر بوده است. نتیجه برررسی نشان می دهد که تغییر قابل ملاحظه ای در غیرفعال بودن افراطی یکی از دو کروموزم X در مادر فرزندان گی وجود داشته است. این امر نسبت معناداری را نشان می دهد یعنی 13% از غیرفعالی افراطی این کروموزوم در مادران گروه اول در مقایسه با 4% «انحراف عدم فعالیت» کروموزوم x در مادرانی که فرزند گی نداشته اند (Bocklandt, Horvath, & Vilain, 2006). کروزمون X به جهت نقشی که در همجنس گرایان مرد دارد و در تحقیقات قبلی نیز اهمیت آن مورد تأکید بوده ، برای این تحقیق اهمیت داشته است و نشان می دهد که باید نقشی در تعیین گرایش جنسی داشته باشد.
نظم تولدی
یک داده آماری دیگر که امروز بسیار مورد حمایت است مربوط به آمار تولد فرزدان مذکر و تولد پسران گی است. بر طبق نتایج بسیاری از تحقیقات با تولد هر برادر احتمال 33% برای گی بودن فرزند پسر بعدی وجود دارد. بلانشارد و کلاسن در تحقیقی مبنای نظری ای برای این همبستگی مطرح کرده اند. بدین ترتیب که فرزند مذکر در رحم مادر آنتی ژنی به نام H-Y ترشح می کند و در برابر آن آنتی بادی از رحم ترشح می شود. آنتی ژن H-Y نقش مهمی در تفکیک جنسیتی و خصلت های مردانه در کارکرد مغز دارد و بعد از برخورد با آنتی بادی مادر تضعیف می شود. هر بار که رحم با این آنتی ژن مقابله می کند احتمال اثر فوق بر جنین است. بنابراین تحقیق ضریبی در حدود 33% برای افزایش گرایش همجنس گرایی برای پسران برآورد شده است (Blanchard & Klassen, 1997).
7.2.1.2.مطالعات مغز:
یکی از موضوعات مورد توجه علوم شناختی تمایز گرایش جنسی در فعالیت و شکل سلول های مغز است. نتایج این مطالعات به تازگی در مرکز توجه مطالعات جنسیت نیز بوده است. می توان گفت این یکی از داغ ترین مباحث در مورد منشأء شناسی گرایش جنسی است وجود دارد.
مهمترین نماینده این بحث سیمون لِوِی[5] است که خود یک همجنس گراست. مقاله او در این مورد تحت عنوان «تمایز هیپوتالامیک میان همجنس گرایان و دگرجنس گرایان» این فرضیه را می آزماید که میان گرایش جنسی و شکل و عملکرد مغز نسبتی معنی دار وجود دارد. در آزمونی که او بر مغز تعدادی زن و مرد از دو گرایش همجنس گرا و دگرجنس گرا انجام داده است. تمایز آشکاری در ابعاد و بزرگی یک پروتئین در هیپوتالاموس قدامی[6] به نام INAH وجود دارد. تمایز شکل INAH بین همجنس گرایان و دگرجنس گرایان نسبتی معنی دار در این تحقیق پیدا می کند. یعنی اندازه INAH در زن دگرجنس گرا و مرد همجنس گرا شبیه به هم است و در سوی دیگر اندازه INAH در مرد دگرجنس گرا و زن همجنس گرا مشابه است (LaVay, 1991, p. 1035). چنین نتایجی مورد بحث های بسیاری بوده است.
در تحقیقی دیگر از جیمز اولسون که نتیجه کارهای لوی و دیگران را ارزیابی می کند ضمن تأیید این دستآورد ها مدل زیر را برای نشان دادن جایگاه فعالیت مغز در گرایش های جنسی نشان داده است:
مطابق این مدل بخش راست مغز که جایگاه فعالیت ها عاطفی است برای مردان گی و زنان دگرجنس گرا و تراجنسی های مرد به زن است و به عکس جایگاه فعالیت های منطقی که بیشتر در مردان دگرجنس گرا فعال است برای زنان لزبین و تراجنسی های زن به مرد نیز فعالیت بیشتری دارد (Olson, 2011).
7.2.1.3. تعارض نظریه تکامل و نظریه انتقال ژنتیک گرایش جنسی
اگر به طور ارثی گرایش جنسی همجنس گرا منتقل شود این امر با نظریه عمومی تکامل انواع داروین مشکل پیدا خواهد کرد. سوال این است که چگونه تکامل انواع که بر اساس نظری داروین بر مبنای گزینش بهترین نوع برای دوام گونه است، می تواند ممکن باشد، چون طبعاً این نوع برتر باید امکان تولید مثل هم داشته باشد. اما در مورد همجنس گرایان ظاهرا این مشکل ساز است. بنابراین دیدگاه کسانی که به انتقال ژنتیک گرایش جنسی قایل هستند با نظریه تکامل یک مشکل نظری پیدا می کند. تا کنون برخی مقالات برای سازگار سازی این دو نظریه منتشر شده است. مهمترین استدلالی که برای این امر انجام می شود این است که انتقال ژنتیک گرایش همجنس گرایانه از طرف خویشاوندان مادری است و این امر چنانکه در تحقیقات بالا ذکر شد در آخرین فرزند ذکور بیشترین احتمال را دارد. بنابراین مشکلی برای تولید مثل پیش نمی آید چون چنانکه گفتیم هر فرزند پسر امکان همجنس گرا بودن نفر بعدی را 33% افزایش می دهد و چون پیش از فرزند همجنس گرا احتمال تولد فرزند دگرجنس گرا بیشتر است، تولید مثل طی تکامل از بابت گرایش جنسی مشکلی پیدا نمی کرده است (Miller, 1999). علاوه براین وجود این فرزند پسر آخر منجر به تعادل زیست محیطی نیز می شود چرا که جمعیت بیش از منابع زیستی افزایش نمی یابد و دقیقا همین یک وجه مؤید برای انتقال وراثتی همجنس گرایی در چارچوب نظریه تکامل است[7]. یک مشکل در این تعارض گونه این است که فرض می شود فرد همجنس گرا مطلقاً قادر به تولید مثل نخواهد بود. این مشکلی است که در صورت مشاهده همجنس گرایان جدید به ذهن متبادر می شود اما در مورد این گرایش در دوره پیشامدرن شاهدیم که کسانی که میل جنسی مشابهی داشته اند تولید مثل را کنار نگذاشته اند و نوعی دوجنس گرایی را پیشه کرده اند. تمایل جنسی مشابهی در یونان باستان و ایران نیز مشاهده شدنی است. یعنی کسانی که هم عاشق همجنس خود هستند و هم به جهت فشار سنت خانواده تشکیل می دهند.
7.2.1.4. عامل شبه ژنتیک
در تحقیقی نشان داده شده است که ممکن است عواملی ژنتیک در کار باشد که فرد را به سمت گزینش های در گرایش جنسی پیش ببرد. این نظریه مدعی است آنچه برای ما برانگیختگی جنسی ایجاد می کند از برانگیختگی هیجانی ناشی می شود. برخی کوکان بر اساس یک مزاج بیولوژیکی که دارند از چیزی برانگیختگه می شوند که عموم کودکان دارند و برخی دیگر از کودکان به جهت ساختار بیولوژیک تمایل دارند برخلاف دیگران و از آنچه متفاوت با خواست دیگران است برانگیخته می شوند. این طبع بیولوژیک می توان ساختار ژنتیک داشته باشد. نکته این است که این زمینه بیولوژیک مبنایی برای تفاوت در گزینش های جنسی می شود. به نظر دریل بیم این تفاوت در تمایل هیجانی، برانگیختگی جنسی را نیز تحت تأثیر قرار می دهد و کودک گرایش به رفتاری دیگر پیدا می کند که متمایز است. این دیدگاه را تحت عنوان «نظریه تحول امر غریب به امر تحریک آمیز»[8] می نامند (Bem, 2000).
7.2.1.5. محدودیت های تحقیقات ژنتیک در مورد گرایش جنسی
تحقیاتی ژنتیکی با وجود قدرت اقناع کننده ای که دارند و تا کنون بیشترین توجه را به خود جلب کرده اند هنوز مشکلات و محدودیت هایی دارند. نخست اینکه بیشتر این تحقیقات در مورد مردان همجنس گرا انجام می شود و کمتر زنان لزبین مورد توجه بوده اند. بزرگترین این تحقیقات نیز حاکی از نتایج ژنتیک برای مردان همجنس گراست. این امر در این تحقیقات بدین صورت بیان می شود که در مورد زنان و مردان اثر ژنتیک به عنوان منشأ گرایش جنسی متفاوت است. برای مثال قاضی رحمان در تحقیقی مدعی شده است که اثر ژنتیک بر گرایش جنسی در مورد مردان 35% و اثر محیط های مشترک و غیرمشترک[9] مجموعاً 64%. این امر در مورد زنان به صورت دیگری است؛ 18% اثر ژنتیکی و 64% اثر محیط غیر مشترک یعنی جامعه و تنها 16% اثر محیط مشترک یعنی خانواده در گرایش همجنس گرایان زن نقش دارد (ScienceNews, 2008).
اما امروزه اثر وراثتی بخش مهمی از منشأ شناسی در مورد گرایش جنسی است و تحقیقات متعددی که انجام شده تردیدی در مورد اینکه ژنتیک نقشی در گرایش جنسی و عاطفی دارد باقی نگذاشته است. آنچه برای محیط های علمی مورد تردید است نقش بالای ژنتیک در تعیین گرایش جنسی است و هماهنگ سازی نتایج این تحقیقات با نظریه و تحقیقات دیگری که در علم وجود دارد. و آنچه هنوز برای این تحقیقات مشکل است وابستگی آنها به تحقیقات آماری است که همیشه خصلت قطعی ندارند. اما بنای علم را چنین تحقیقاتی تشکیل می دهند و راهنمای زندگی امروز بشر اند. روش برخورد با نتایج چنین تحقیقاتی این است که از ضریب اهمیت این تحقیقات در تعیین گرایش جنسی را بپذیریم، اما تعیین گرایش جنسی را تنها ناشی از وراثت ندانیم و عوامل دیگر را نیز در نظر داشته باشیم.
7.3. محیط
7.3.1. خانواده
نقش پدر و مادر مهمترین موضوع در توصیف شرایط محیطی خانواده ای است که بر گرایش جنسی اثر می گذارد. به نظر محققانی که این ادعا را مطرح کرده اند به ویژه نقش غالب یک پدر قوی و حاضر در زندگی فرد، بیشتر با وجود فرزندان پسر دگرجنس گرا همبسته است (Frisch, Hviid, & Anders, 2006). یعنی حضور و نقش چنین پدری با تعداد فرزندان پسر دگرجنس گرا همراه است. و به عکس نقش یک مادر قوی و حاضر و رابطه خانوادگی قوی احتمال داشتن دختران دگرجنس گرا را افزایش می دهد. به عکس فقدان چنین خانواده ای و یا داشتن یک مادر سالخورده برای یک پسر یا پدر سالخورده برای یک دختر با همجنس گرا بودن فرزندان همبسته است. البته نباید این تصور شکل بگیرد که باید خانواده ای قوی داشت تا فرزندمان همجنس گرا نشود چون خانواده های قوی دگرجنس گرا اغلب تعارضات و مشکلات روانی در فرزند ایجاد می کنند که فروید تحت عنوان «عقده ادیپی» از آن یاد کرده است. یعنی شکل گیری تعارضی در روحیه فرزندان که به جهت حضور یک پدر قوی و خانواده اصطلاحاً استوار شکل می گیرد.
این مسئله در مورد داشتن محیطی که فرد در میان برادران یا خوهرانش زندگی می کند نیز صادق است. برای مثال چنانکه گفته شد طبق یک دیدگاه غالب میان دانشمندان تعداد برادر بزرگتر در احتمال گی بودن پسر بعدی نقش ایفا می کند. در تحقیقی نشان داده شده است که این امر ناشی از شرایط رحمی که توصیف شد نیست بلکه ناشی از محیطی است تعدد برادران برای برادر کوچکتر را در موقعیتی قرار می دهد که رفتارهای متفاوتی را در او تقویت می کند (McConaghy, Hadzi-Pavlovic, Stevens, Manicavasagar, & Buhrich, 2006).
7.3.2. جامعه
فرد ممکن است در محیط های هوموفوبیک که هویت همجنس گرا را پس می زنند و طرد می کنند قادر به تأیید گرایش جنسی و عاطفی خود به همجنس نباشد. اما وجود گروه ها مشابه یکی از عواملی است که به صورت یک مقوم (نه منشأ) مورد توجه برخی تحقیقات بوده است. یکی از زمینه های محیطی غیر مشترک برای فرد است. در تحقیقاتی که مربوط به شکل گیری هویت گی در پسران است روشن شده است که تماس فرد با جامعه مشابهی از افرادی که میلی شبیه به او داشتند یکی از مقوم های هویتی است که گرایش به همجنس را در او تقویت می کند. این امر به معنی این نیست که صرف تماس با محیط همجنس گرایان فرد را همجنس گرا می سازد. بلکه به معنی تحکیم و تقویت و جسارت فرد در پذیرش میل و گرایشی است که از قبل داشته است. در مقاله «برون آیی و هویت جنسی و جنسیتی» نیز مشاهد کردیم که به چه صورت پیوند خوردن همجنس گرایان به یکدیگر میزان تأیید هویتی ایشان را بالا می برد. برای مثال دارک نشان داده است که 50% افراد پس از برخورد با سایر گی ها هویت گی را در خود تأیید کرده اند. این امر در تحقیقی از ترویدن به صورت دیگری ارائه شده است. وی معتقد است که 52% کسانی که هویت گی را در خود تأیید کرده اند همزمان با برخورد با سایر گی ها به این نتیجه رسیده اند و تنها 7% معتقد بوده اند که پس از برخورد با سایر گی ها این هویت را در خود تأیید کرده اند. در هر صورت ترویدن معتقد است که گی ها عموما از قبل درکی از گرایش متفاوت خود داشته اند و این برخورد در تحکیم این تشخیص نقش داشته است (Troiden, 1979, p. 367).
نکته ای که باید در این مورد در نظر داشت این است که جامعه قطعاً می تواند منشائی برای هویت جنسی فرد قلمداد شود، هرچند در تعیین گرایش جنسی به عنوان یک میل جای پرسش هست که چنین نقشی دارد و تا چه حد می تواند مؤثر باشد.
7.3.3. موضع جامعه شناسی جنسیت
از اواسط قرن بیستم برخی از رویکردهای رادیکال در مورد همجنس گرایی شکل گرفت که بر نقش اجتماع در ساختار جنسیت تأکید داشته است. نکته مهمی که در برخورد با این رویکرد باید در نظر گرفت تفاوت ریشه ای این رویکرد با رویکرد منشأشناسی است که سکسولوژی و علم دنبال می کند. این رویکرد به جهت سابقه فلسفی ای که دارد اساسا تشخیص یک «علت» یا «منشا» را به صورت یک نگاه ذات گرایانه مورد انتقاد قرار می دهد و به جای جستن علت فاعلی امور به دنبال شرایط ساختاری است که امکان تحقق یک پدیده را پیش می آورد. علت مانند یک شیئ ناشناختنی همیشه از دسترس ما دور می ماند و پدیده ای مانند گرایش جنسی در ذیل مناسبات تاریخ- اجتماعی شکل می گیرد که قابل شناختن نیز هست. به بیان دیگر این رویکرد ماهیت منشأشناختی ندارد و به جای آن جریان تقویم و تحقق پدیده را تنها شکل بررسی می شمارد. این امر به معنی این است که زبان دیگری را به کار می برد که مشترک با بحث های بالا نیست و حتی ذیل عنوان منشأشناسی نیز قرار نمی گیرد. اما در بررسی شکلگیری هویت اجتماعی همجنس گرا باید به این دیدگاه ها نیز توجه داشت. منشأشناسی حتی زمانی که در حوزه علل محیطی سخن می گوید خصلت علمی و تجربی و مشاهدتی و روش های پیمایشی را ترک نمی گوید. اما دیدگاه جامعه شناسی جنسیت به ویژه با رویکردی که در فرانسه با تأثیر میشل فوکو شکل گرفته است از موضع تاریخ به مسئله هویت همجنس گرا نگاه می کند. به تعبیری که از مک اینتاش می توان نقل کرد همجنس گرایی به عنوان «شرایط»[10] نباید در نظر گرفته شود. یعنی امری که که مقید به شروط بیرونی است بلکه به عنوان یک «نقش اجتماعی»[11] باید بررسی شود که به ویژه در دوره مدرن به صورتی دیگر معرفی شده است (McIntosh, 1968). امری که به این صورت در دوره های باستان مطرح نبوده است. پذیرش چنین نقشی از نظر جامعه شناسی جنسیت در بستر زیست اجتماعی مدرن قابل فهم است. هرچند این امر به معنی انکار شرایط طبیعی نیست اما آن را در قالب یک نقش اجتماعی که دگرگون می شود بررسی می کند. میشل فوکو تحول این نقش و معنای اجتماعی جنسیت را قریب به این معنا در تاریخ جنسیت کاویده است. برای مثال آنچه به عنوان همجنس گرایی باستان می شناسیم به نظر او در قالب اصطلاح شناسی امروزی ما بیشتر شبیه به آن چیزی است که دوجنس گرایی خوانده می شود (foucault, 1990, p. 188). از این جهت همجنس گرایی به صورت یک گرایش با خصوصیتی که امروزه ما از همجنس گرایان اطرافمان مشاهده می کنیم ویژه دوره ماست.
7.4. تحلیل و نتیجه گیری:
نمی توان به راحتی نقش غالبی برای یک منشأ در تعیین گرایش جنسی تعیین کرد. اما همانطور که انجمن روانشناسی آمریکا در جمعبندی آخرین تحقیقات انجام شده در این مورد انجام داده است باید به نقش عوامل متعدد در تعیین گرایش جنسی فرد اشاره کرد. برخی از دانشمندان به نقش طبیعت (ژنتیک) و برخی به نقش تربیت (محیط) بیشترین اعتبار را می دهند و تعداد کمی نیز گمان می کنند که انتخاب بیشترین نقش را دارد. اما در نهایت مجموعه ای از این عوامل در اینکه فرد اعلام کند یک دگرجنس گرا، همجنس گرا، دوجنس گرا یا تراجنسی است نقش ایفا می کند (APA, 2008).
اما آنچه در این منشأشناسی اهمیت دارد نقش کمرنگی است که تحقیقات علمی به «انتخاب» می دهند. این به معنی این نیست که فرد هیچ دخالتی در گزینش گرایش خود ندارد. طبیعت و تربیت فرد را در موقعیت این انتخاب قرار می دهد، اما ممکن است او در برابر آن مقامت کند و از آن سرباز زند. این امر معمولاً منجر به تعارضاتی در زندگی روانی و جنسی او می شود. گاه منجر به یک زندگی دوگانه می شود و گاه به صورت سرکوب دائمی تمایلات جنسی ظاهر می شود. اما در موقعیتی از زندگی ممکن است این گرایش را در خود تأیید و زندگی خود را متناسب با این تمایل تنظیم کند. در این مرحله انتخاب نقش خود را ایفا می کند. کمتر کسی است که ادعا کند به طور دلبخواهی همجنس گرا یا دگرجنس گرا شده است. هر فرد ممکن است در خود میزانی این رشد طبیعی و تربیتی را داشته باشد که در صورت فشار محیطی، فشار خانواده، مذهب، همسالان و غیره نمی تواند آن را بپذیرد. اما در یک جامعه سالم که سلامت روانی و جنسی فرد شرط ضروری آن است، بدور از چنین شرایط منفی او قادر خواهد بود این هویت را در خود تأیید کند. اینکه چطور فرد به این انتخاب می رسد در فرآیند رشد جنسی همجنس گرایان قابل تشخیص است که در شماره بعد به آن می پردازیم.
Bibliography
APA. (2008). Sexual orientation and homosexuality. Retrieved January 4, 2012, from APA: http://www.apa.org/helpcenter/sexual-orientation.aspx
Bailey, J., & Pillard, R. (1991). A Genetic Study of Male Sexual Orientation. Archives of General Psychiatry , 48 (12), 1089–96.
Bailey, J., Dunne, M., & Martin, N. (2000). Genetic and environmental influences on sexual orientation and its correlates in an Australian twin sample. Journal of Personality and Social Psychology , 78 (3), 524–36.
Bem, D. J. (2000). Exotic Becomes Erotic: Interpreting the Biological Correlates of Sexual Orientation. Archives of Sexual Behavior , 29 (6), 531-548.
Blanchard, R., & Klassen, P. (1997). H-Y Antigen and Homosexuality in Men. Journal of Theoretical Biology , 185 (3), 373–378.
Bocklandt, S., Horvath, S., & Vilain, E. (2006). Extreme skewing of X chromosome inactivation in mothers of homosexual men. Human Genetics , 118 (6), 691-694.
foucault, M. (1990). History of sexuality. (R. Hurley, Trans.) new York: Vintage books.
Freud, S. (2007). Freud on homosexuality: Letter to a mother. Retrieved January 1, 2013, from wthrockmorton: http://wthrockmorton.com/2007/03/17/freud-on-homosexuality-letter-to-a-mother/
Freud, S. (1905). Three Essays on the Theory of SexualityI. In S. Freud, & J. Strachey (Ed.), A Case of Hysteria (Vol. VII, pp. 123-246). New York: Basic Books.
Frisch, M., Hviid, & Anders. (2006). Childhood Family Correlates of Heterosexual and Homosexual Marriages: A National Cohort Study of Two Million Danes. Archive Sexual Behavior , 35, 533–547.
Hamer, D., Hu, S., Nan, H., Magnuson, V. L., & Pattatucci, A. M. (1993). A Linkage Between DNA Markers on the X Chromosome and Male Sexual Orientation. Science , 261 (5119), 321-327.
Houston, L. ( 2011, September 3 ). Chapter Five: Types of Homosexualities / Age-Structured. Retrieved 12 31, 2012, from Behavior and Not a Person: http://www.banap.net/spip.php?article95
Kennedy, H. (2002). Karl Heinrich Ulrichs: Pioneer of the Modern Gay Movement. San Francisco: Peremptory Publications.
Kraft-Ebing, R. V. (1894). Psychopathia Sexualis. Stuttgart: Verlag von Ferdinand Enke.
LaVay, S. (1991). Diffrence in Hypothalamic Structure Between Hetrosexual and Homosexual Men. Science , 1034-1037.
McConaghy, N., Hadzi-Pavlovic, D., Stevens, C., Manicavasagar, V., & Buhrich, N. (2006). Fraternal Birth Order and Ratio of Heterosexual/Homosexual Feelings in Women and Men. Journal of Homosexuality , 51 (4), 161-174.
McIntosh, M. (1968). The Homosexual Role. Social Problems , 16 (2), 182-192.
Miller, E. M. (1999). Homosexuality, birth order, and evolution: towards a equilibrium reproductive economics of homosexuality. Retrieved January 2, 2012, from Department of Economics and Finance Working Papers: http://scholarworks.uno.edu/econ_wp/19/
Olson, J. (2011). The Whole-Brain Path to Peace: The Role of Left- and Right-Brain Dominance in the Polarization and Reunification of America. Retrieved January 2, 2012, from the whole brain path: http://thewholebrainpath.com/role.html
Percy, W. A., & Lauritsen, J. (2007, January 12). The Homosexuality of Men and Women. Retrieved January 1, 2013, from Urania Manuscripts: http://www.angelfire.com/fl3/uraniamanuscripts/hirev.html
Schwartz, G., Kim, R. M., Kolundzija, A. B., Rieger, G., & Sanders, A. R. (2010). Biodemographic and Physical Correlates of Sexual Orientation in Men. Archives of Sexual Behavior , 39 (1), 93-109.
ScienceNews. (2008, June 28). Homosexual behavior due to genetics and environmental factors. Retrieved January 3, 2012, from Science News: http://esciencenews.com/articles/2008/06/28/homosexual.behavior.due.genetics.and.environmental.factors
Troiden, R. R. (1979). Becoming a Homosexua: A Model of Gay Identity Aquisition. Psychiatry , 42, 362-373.
فلور, و. (2010). تاریخ اجتماعی روابط سکسی در ایران. (م. مینو خرد, مترجم) استکهلم: انشارات فردوسی.
.[1] [Heteronormativity] یعنی دیدگاهی که می خواهد مدار داوری اخلاقی در مورد امور جنسی را تمایل زن و مرد به یکدیگر قلمداد کند و سایر گرایش ها را به صورت حاشیه یا انحراف از این مدار بنگرد.
[2] . Karl Heinrich Ulrichs (1825-1895)
[3] . Forschungen über das Rätsel der mannmännlichen Liebe
[4] . نامه مشهوری از فروید به مادر یک پسر همجنس گرا باقی مانده است که در آن فروید قویاً از شرمندگی مادر در باب فرزندش انتقاد می کند و آن را گرایشی می داند که حتی نمی توان آن را بیماری دانست چه رسد به جرم. بنگرید به (Freud, 2007) در این نشانی:
http://wthrockmorton.com/2007/03/17/freud-on-homosexuality-letter-to-a-mother/
[5] . Simon LeVay
[6] . Anterior Hypothalamus
[7] . در این مورد ریچارد داوکینز که یک زیست شناس تکامل گرا است نیز امکان وجود ژن همجنس گرایی را در سازگاری با نظریه تکامل می شمارد. برای این بحث این دیدئو را می توانید مشاهده کنید:
http://www.huffingtonpost.com/2011/11/06/dawkins-evolution-homosexuality_n_1078714.html
[8] . Becoming Exotic to Erotic Theory
[9]. محیطی که میان فرزندان یک خانواده مشتکر است یعنی خانواده به عنوان محیط مشترک و محیط هایی که برای هر فرد جداگانه تجربه می شود غیرمشترک نامیده می شود. این تفکیک بیشتر مناسب با مطالعاتی است که بر روی دوقلوها انجام می شود تا زمینه هایی که فرآیند شکل گیری هویتی را تحت تأثیر قرار می دهند جدا شود.
[10] . Condition
[11] . Social Role