[checklist] ال[/checklist]

تعریف هر فرد از خود در زمینه­ی جنسی (Sexuality)، به دست کم سه عامل مجزا و مرتبط با هم بازمی­گردد که شامل جنس (Sex)، جنسیت (Gender) و گرایش جنسی (Sexual Orientation) می­شود.

جنس، تقسیم­بندی افراد انسانی به دو گروه زن و مرد است که هر فرد به‌لحاظ بیولوژیکی ممکن است در یکی از این دو دسته قرار بگیرد و یا در میان این دو گروه مورد تعریف واقع شود زیرا برای تعیین جنس، مولفه­های جنس کروموزمی، جنس غددی، جنس هرمونی، ساختارهای جانبی تولید مثلی و اندام­های تناسلی بیرونی متصور فرد برای خود باید مورد توجه قرار بگیرد. بنابراین نمی­توان صرفن جنس را بر اساس کیفیت کروموزم­های جنسی ایکس و ایگرگ یا اندام­های بیرونی نام­گزاری کرد.

جنسیت به زنانگی (Femininity) و مردانگی (Masculinity) اشاره دارد و آن، براساس کیفیت فیزیولوژیکی که در یک جنس رشد و در جنس دیگر بازمانده می­شود تعیین می­شود. اغلب افراد با جنس فیزیکی خود مطابقت دارند و لزومن این تطابق به معنی انطباق صد در صد ایشان نیست. در واقع، نکته­ی مهم این است که نباید از یاد برد که سه بعد جنس، جنسیت و گرایش جنسی، علاوه بر آن­که در ساخت خود دارای سیالیت هستند، مستقل از هم عمل می‌کنند بنابراین امکان این­که این سه بعد در گونه­های متفاوت تقابل و هم­نشینی با هم رویارو شوند، وجود دارد ولی در عین حال، امکان جانشین شدن در موقعیت یکدیگر را ندارند. برای نمونه، خلاف تصور غالب، یک زن همجنسگرا لزومن تمایل به رفتار مردانه ندارد و یا یک فرد ترانجنسی (Transsexual) همیشه دگرجنسگرا (Heterosexual) نیست. این تصور که یک زن همجنسگرا همواره دارای رفتاری مردانه است یا یک زن دگرجنسگرا حتمن باید پیرو کلیشه­­های رایجی باشد که از زن سنتی دگرجنسگرا انتظار می­رود، بیشتر متأثر از نگاهی است که به­واسطه­ی جامعه­ی مردسالار (Patriarchal) و زیست در کلیشه­های دگرجنسگرایانه (Heteronormativity) به وجود می­آید و تثبیت می­شود. هم­چنین یک فرد انسانی به­واسطه­ی انسان بودنش دارای زیست مبتنی بر ذات خودش است و به این واسطه، مادامی که آسیبی به کسی نرساند، متعهد به نقش­های برساخته توسط خود یا دیگری و یا اجتماع نیست به این معنی که ممکن است شخصی در بازه­ای از زمان زندگی خود، پوششی را ترجیح بدهد که در بازه­ی دیگر مایل به انتخاب آن نباشد. به عبارت دیگر، قرار نیست نورم­ها و سنت­های تازه­ای بر جامعه­ای حمل شود که در تلاش برای خلاصی از نورم­های محدودکننده و تبعیض­آمیز پیشین است. با این­وجود، اغلب ساختارهای زیستی جنسی بشر، در پیوستاری زمان­مند و هم­گون قابل ردیابی هستند.

گرایش جنسی به معنی کشش جنسی هر فرد به­سمت جنس­های دیگر است و یکی از متغیرهای بنیادین برای فهم رفتار جنسی بشر به شمار می­رود (راهمن و ویلسون[1]،2002).[2] این گرایش به­لحاظ جنسی، عاطفی و رفتاری تعریف می­شود به این شکل که ممکن است فرد به یکی از دو جنس، هر دو جنس و یا به هیچ­کدام از آن­ها گرایش داشته باشد و این گرایش در افراد متفاوت به­لحاظ کیفیت و شکل گونه­گون است.

بیشتر دانشمندان مشهور علوم رفتاری، نظیر الفرد کینزی[3]، پیش­گام پژوهش­های جنسی در دهه­ی 1940، گرایش جنسی را به­صورت پیوستاری از همجنس­خواهی مطلق تا دگرجنس­خواهی مطلق می­بینند. برای نمونه، در دسته­بندی کینزی، کسانی که فقط مجذوب افراد جنس مخالف می­شوند و از لحاظ جنسی فقط با آن­ها آمیزش دارند، در انتهای دگرجنس­خواهی این پیوستار قرار می­گیرند (دسته­ی صفر) و کسانی هم که منحصرن مجذوب هم­جنس خود می­شوند و مایل به آمیزش با هم­جنسان خود هستند، در انتهای هم­جنس­خواهی این پیوستار قرار می­گیرند (دسته­ی شش). افرادی که در طبقه­ی دو تا چهار جای دارند، اغلب به­عنوان دوجنس­خواه (Bisexual) محسوب می­شوند (اتکینسون و همکاران، 1382).

در سال 1973 میلادی «انجمن روانپزشکی آمریکا»[4] هم­جنسگرایی را به­عنوان یک طبقه­ی تشخیصی کنار گذاشت و در سال 1980 میلادی، هم­جنسگرایی از DSM حذف شد. در دهمین تجدید نظر، دسته­بندی آماری و بین­المللی بیماری­ها و مشکلات بهداشتی وابسته (ICD-10) آمده است که «گرایش جنسی به­تنهایی یک اختلال محسوب نمی­شود». این تغییر بازتاب تغییری است که در درک هم­جنسگرایی روی داده است چراکه امروزه هم­جنسگرایی کم و بیش به­طور مرتب به­عنوان نوعی تمایل جنسی انسان روی می­دهد و یک اختلال بیمارگونه نیست. در ژانویه­ی 1993 میلادی هم سازمان بهداشت جهانی[5] هم­جنسگرایی را از فهرست بیماری­های خود حذف کرد و آن را به­عنوان گرایشی طبیعی به رسمیت شناخت. به گفته­ی داوید هافکینز[6] «به نظر نمی­رسد مساله­ی اصلی وجود هم­جنسگرایی باشد، بلکه مساله­ی اصلی ابراز آن است» (به نقل از کاپلان و سادوک،2003).[7]

درهرحال، این اظهارنظرهای محافظه­کارانه و مشروط، در زمان خود توانستند شرایط زیستی هم­جنس­خواهان را تا حدودی تغییر دهند همان­طور که قوانین نوشته و نانوشته­ در قانون اساسی و قانون جزای اسلامی، زندگی هم­جنس­خواهان را به­­طور مستقیم و غیر مستقیم تحت تاثیر قرار می­دهند و سلامت زیستی نه‌تنها اقلیت‌های جنسی بلکه تمام افراد اجتماع را دچار اختلال می­کنند.

زنان همجنسگرا که اغلب با اصطلاح لزبین (Lesbian)، بارونی (Barooni) و یا سافویی (Sapphoist) خوانده می­شوند، افرادی هستند که به­لحاظ جنس و جنسیت، خود را نزدیک­تر به جنس زن و زنانگی می­دانند و به افرادی از همین گروه گرایش دارند. اصطلاح همجنسگرایی اغلب رفتار آشکار شخصی، گرایش جنسی و حس هویت شخصی و اجتماعی را در برمی­گیرد.

به دلایل زیادی همجنسگرایی زنان، تاریخ ایشان و همین­طور اطلاعات درباره­ی این گروه کم­تر از سایر منابع پیرامون اقلیت­های جنسی دیگر و به­ویژه هم­جنس­خواهی زیر عنوان هم­جنس­خواهی مردان، وجود دارد. از این دسته از موارد می­توان به محرومیت مضاعف همجنسگرایان زن به­دلیل زن بودن علاوه­بر گرایش جنسی، نبود توجه جامعه­ی مردسالار (به‌ویژه در بافت اجتماع اسلامی)، به نیازهای زنانه و اصولن اعتقاد بر نبود کشش و انگیزش جنسی در میان زنان، محدودیت سوادآموزی در میان ایشان و همین­طور تاریخ­نگاری مردانه و مواردی از این دست اشاره کرد. با این وجود شواهد بسیاری در تاریخ، چه در سطح جهانی و چه در تاریخ ایران، از ثبت این نوع روابط وجود دارد. آن­طور که افسانه نجم­آبادی[8] در کتاب خود با عنوان «زنان سبیلو و مردان بدون ریش»[9] این پرسش را مطرح می­کند که «آیا شیوه­ای مانند عهد خواهری (سیاق خواهرخواندگی) گونه­ای از پاس­داشت آیین دوستی تنگاتنگ زنان است یا گونه­ای از هم­جنس­خواهی را شامل می­شود؟» و در پاسخ چنین می­آورد که «این پرسش آن­چنان بی­پاسخ نیست چراکه لزبین­ها یا از تاریخ پاک شده­اند یا اسنادی از ایشان در دست نیست زیرا تا آن­زمان هنوز دسته­بندی و تمایزی میان هم­جنس­ستایی (Homosociality) و هم­جنس­خواهی وجود نداشته است.» و می­افزاید که «ما هم­چنان می­توانیم دست یکدیگر را در خیابان در دست بگیریم چراکه ما اعلام کرده­ایم که این یک علامت هم­جنس­ستایانه است که خالی از تمایلات جنسی است.»[10] نانسی سورکین[11] این گفته را با بیانی دیگر در نوشتار خود چنین می­آورد که «ما هیچ دسترسی مستقیمی به روابط زنان با زنان نداریم. نه هیچ صدای واقعی­ای، نه هیچ سند ضبط ­شده­ای، فقط بازنمودها هستند. علاوه بر آن، تاریخ باستان در انحصار مردان است و قطعه­هایی از سافو و از شمار اندکی از زنان شاعر در دست است که توسط مردان فراهم شده­اند.» و در نهایت تصریح می­کند که لایه­های فراوانی میان ما و زنان در گذشته قرار دارد و نمی­توان به­روشنی در مورد آن­چه در پیش از ما بوده است سخن راند.

در این‌باره، برای نمونه می­توان به ریشه­ی کلمه­ی لزبین اشاره کرد که از نام جزیره­ی لزبوس (Lesbos) در دریای اژه در نزدیکی یونان گرفته شده است که به­واسطه­ی آوازه­ی سافو (Sappho) معروف شده است. سافو شاعر و مربی رقص بوده است که هم­زمان با افلاطون می­زیست و از او شعرهایی در ستایش زنان به جای مانده است. هم­چنین می­توان به مراسم طبق­زنی اشاره کرد که ژانت آفاری[12] در کتاب «سیاست جنسی در ایران مدرن» (Sexual politics in Modern Iran)[13] به آن اشاره دارد. هم‌چنین می­توان به کتاب «دیدنی­ها و شنیدنی­های ایران»[14] نظر انداخت که در آن ایران­گردی به مشاهده­ی همجنسگرایی میان زنان در جزیره­ی قشم پرداخته است و با شگفتی به توضیح یافته‌های خود می‌پردازد.

در مورد زن­ها، احساسات رومانتیک نسبت به هم­جنس، ممکن است در دوره­­ی پیش از نوجوانی آغاز شود ولی شناخت آشکار ترجیح شریک هم­جنس، به­طور مشخص در میانه یا اواخر نوجوانی یا سال‌های آغازین جوانی روی می­دهد ولی آن­چه از تاریخ برمی­آید به­ویژه آن­جایی که لزبینیسم و با فیمنیسم هم­پوشانی پیدا می­کنند، گاهی نمود هم­جنس­خواهی زنانه دسترسی­های متفاوتی داشته است.

بحث پیرامون رابطه و تبارشناسی ارتباط میان فمنیسم و هم‌چنین هم‌جنس‌ستایی زنانه و هم‌چنین تفاوت آن با هم‌جنس‌خواهی گفتار مجزایی را طلب می‌کند ولی آن‌چه مسلم است این است که اختیار فرد انسانی بر سرنوشت خود و به‌ویژه بر تن خود اصلی غیر قابل انکار است و به‌طور خاص، آزادی زن در زیست تنانه چه در گونه‌ی هم‌جنس‌خواهانه‌اش و چه در سایر گونه‌های متنوع آن، اصلی بدیهی است و این اصل منطقی و عقلانی است و به‌طور خاص برای برخورداری از زیست هم‌جنس‌خواهانه، بدون طرح و شرح دلیل، پیشینه‌ی تاریخی یا در شکل ساقط آن، آوردن دلایل و مشاهده‌های بالینی و بیولوژیک و در نمود مستهجن آن، مقایسه و تطبیق با زیست حیوانات دیگر، مردود است.

زنان هم‌جنسگرا چون هر فرد انسانی دیگر در جامعه‌ی بشری، باید دارای حقوق انسانی باشند و این مهم تحت هیچ شرایطی قابل چشم‌پوشی نیست. این گروه از اقلیت‌های جنسی، به‌سبب ستم مضاعف وارده بر ایشان آن‌چنان از دیده پنهان نگاه داشته شده‌اند که نه‌تنها مردم عادی بلکه فعالان حقوق بشر و حتا فعالان حقوق اقلیت‌های جنسی هم از نادیده‌گرفتن ایشان باز نمانده‌اند.

 


[2] Rahman,Q. Wilson,G.D .(2002).  Born gay? The psychobiology of human sexual orientation. Review. Personality and Individual Differences 34 (2003) 1337–1382. www.elsevier.com

[3] Alfred Kinsey (1894 – 1956)

[4] APA (American Psychological Association)

[5] WHO (world Health Organization)

[6] David Hawkins

[7]  سادوك، ب ج؛ كاپلان، ه. خلاصه روانپزشكي (1385). ترجمه‌ی حسن رفيعي و فرزين رضاعي. جلد دوم، (ويراست نهم). تهران، نشر ارجمند.

[8] Afsaneh Najmabadi

[9] Women with mustaches and men without beards (Gender and Sexual Anxieties of Iranian Modernity)

[10] 38, Afsaneh Najmabadi, Women with mustaches and men without beards, University of California press,  2005

[11] Among women, Edited by Nancy Sorkin Rabinowitz and Lisa Auanger, University of Texas press, 2002

[12] Janet Afary

[13] Sexual Politics in Modern Iran, Janet Afary, Cambridge University Press, 2009

[14] دیدنی ها و شنیدنی های ایران – محمود دانشور – تهران – دنیای کتاب – 1382 – به کوشش علی اصغر عبداللهی

برای عضویت در کانال تلگرام ایرکو اینجا کلیک کنید
عضو شوید!