مرجان اهورایی[1]
[اشاره: این مقاله بخشی از یک پروژه است که بخش نخست آن توسط سایت ایرکو تهیه شده است و در سایت ایرکو منتشر شده. بخش دوم این پروژه در سایت مطالعات جنسیت ادامه دارد و مجموعه این مقالات به صورت یک کتاب توسط گروه مطالعات جنسیت و ایرکو در انتشارات گیلگمیشان به زودی منتشر خواهد شد. این مقاله ها اغلب به روش دایرةالمعارفی نوشته شده اند].
در این بخش به برخی از بحث های اجتماعی و تاریخی در مورد همجنسگرایی مردان میپردازیم. در مورد بسیاری از بحثهای مرتبط با این موضوع پیشتر در بخشهای دیگر سخن گفتهایم. برای مثال در ترازبندی گرایش جنسی، هوموفوبیا، برونآیی و سایر مباحث به نحوی مسایل مرتبطی را بحث کردهایم. سوالی که اینجا به آن میپردازیم این است که چگونه همجنسگرایی مردانه در دنیای معاصر ما به عنوان یک «هویت» شکل گرفته و معنی پیدا کرده است.
11-1 همجنسگرایی به مثابه داغ ننگ
پیش از دوره مدرن، پیش ازآنکه جنبشی برای برونآیی و نامیدن همجنسگرایی با زبانی خنثی، علمی یا حقوقی وجود داشته باشد همواره اصطلاحاتی توهینآمیز برای نامیده همجنسگرایی مردانه وجود داشته است. اصطلاحاتی که همچنان در همه زبانهای دنیا وجود دارد اما تدریجاً تلاش میشود که دست کم در حوزه کاربرد عمومی زبان از کاربرد این اصطلاحات منع شود.
در اواخر قرن بیستم با تولد دانش جنسی برای نخستین بار دلالت تابو گونهای که حول میل به همجنس وجود داشت مورد طرد قرار گرفت. اما تا پیش از این اغلب این میل به دو صورت نامگذاری شده است نخست به مدد اسطورههای مذهبی ادیان ابراهیمی که معتقد بود در میان قوم لوط تمایلی به همجنس وجود داشته و این قوم مورد لعن و عذاب الهی قرار گرفته اند. بنابراین اصطلاحاتی مانند لواط در عربی و فارسی و sodomite و اشکال مختلف آن در زبانهای اروپایی برای نامیدن همجنسگرایی مردانه به کار میرفته است. علاوه بر این منشأ دیگر داغ ننگ سازی برای همجنسگرایی فرهنگ عرفی است که این میل را به شکل توهینآمیز نامگذاری میکند. بنابراین به شکلهای مختلفی در زبان کوچه این تمایل نامیده میشود. اغلب در زبان مورد نظر همجنس گرایی مردان با اشاره به یک فقدان نامیده میشود؛ فقدان مرد بودن. همانطور که در مورد همجنسگرایی زنان فقدان زن و لطیف بودن مبنای نامگذاری عرف است. اصطلاحاتی مانند «اواخواهر»، «مخنث»، «مزلّف»، «فوکلی» در فارسی اغلب اشاره به این فقدان «مذکر» بودن ونامتناسب بودن دارد. در زبان انگلیسی تا پیش از شکلگیری زبان همجنسگرایانه جدید همجنسگرایان مرد به عنوان «molley» نامیده میشدند یعنی کسانی که «male» نیستند؛ کسانی که رفتاری نامتناسب با «male» بودن دارند. این شکل از نامیدن در زبان علمی جدید به تدریج خنثی شد.
11-2 «همجنسگرایی» اصطلاحی خنثی
نخستین شکل نامگذاری علمی برای رابطه عاطفی و جنسی مردان در دوره مدرن را هاینریش اولریکس در قرن نوزدهم انجام داده است. ما پیشتر از او و ایده جنس سوماش یادکرده ایم. همانطور که اشاره شد او همجنسگرایان مرد را جنس سومی میداند که موقعیت ممتازی از آن خود دارند. آنها نقش جنسیتی مرد دگرجنسگرا را ایفا نمیکنند. تحقیق اولریکس در کتاب «تحقیق در باب معنای عشق مردان به یکدیگر» منتشر شده است. اما او پیش از این تحقیق از سال 1861 که درگیر فهم احساس همجنسگرایانه در خودش بوده به این «معما» در قالب نظریههای علمی آن دوره میاندیشده است. تحت تأثیر نظریه جاذبه در فیزیک دانش زیستشناسی نیز در پی تبیینی علمی از رابطه روانی جانوران بوده است. به همین جهت در این دوره مفهوم مغناطیس حیوانی نظریه است که در فرانسه و آلمان مورد بحث دانشمندان است. اولریکس گمان میکند که چنین مغناطیسی میان احساسات فاعلانه یک مرد استریت و احساسات منفعلانه یک زن استریت متفاوت است. او تصور میکند که چنین مغناطیسی زیست شناختی در مورد فرد همجنسگرا نیز باید صدق کند و نیروی مغناطیسی یک مرد همجنسگرا انفعالی است (Kennedy, 2002, p. 3). او بعداً این نظریه را کنار میگذارد اما تصور اینکه تفاوتی زیستشناختی میان مرد همجنسگرا و مرد دگرجنسگرا باید وجود داشت باشد همچنان در آثارش باقی میماند. در سال1898 در کتاب «تحقیقی در باب معمای عشق مردان به یکدیگر» دوباره به این مسئله باز میگردد و تلاش میکند تمایز مرد همجنسگرا و مرد دگرجنسگرا را به صورت یک تفاوت جنسیتی بیان کند. مرد همجنسگرا که او آن را اورانیر [2] مینامد احساساتی منفعل نسبت به مرد دگرجنسگرا دارد. چنین عشقی را او اورینگ می نامند. اما اورانیر زن نیز محسوب نمیشود، بلکه شق سومی از جنسیت باید برای آن قایل شد. عشق دگرجنسگرا را نیز دیونینگ مینامد که خاص افراد دگرجنسگرا یا دیونیر است(ibid, p.7). منشا این نامگذاری رساله «مهمانی» افلاطون است. در این رساله پوزانیاس دو الهه عشق را معرفی میکند؛ یکی عشقی است که متداول است و میان زن و مرد وجود دارد و دومی ویژه مردان به یکدیگر است که به جهت نسبتش به «اورانوس» اولریکس کسانی که دارای این عشق هستند را اورانیر [Uranier] مینامد، در برابر «دیونیر»[Dionäer] یعنی کسانی که عشق معمول را دارند؛ کسانی که عشق شان به زئوس یا دیون نسبت دارد(ibid, p.5.).
اصطلاح شناسی اولریکس در ادبیات جنسی پس از او استفاده میشود اما تدریجاً عنوان homosexual که یکی از معاصران اولریکس آن را ابداع کرده جایگزین اورانیر میشود. کرافت ماریا کرتبنی برای نخستین بار در سال 1869 اصطلاح آلمانی homosexualität را به کار میبرد و تا دهه اول قرن بیستم همچنان اورانیر شایع بود تا اینکه اصطلاح ماریا کرتبنی جایگزین آن میشود(ibid, p.8). عنوان «همجنسگرا» تدریجاً موضوع جداگانهای را در پزشکی به خود اختصاص داد که به اشکال و ریشههای همجنسگرایی به مثابه یک ابتلا میپرداخت. هاولک الیس که اهمیت بسیاری در پایه گذاری سکسولوژی مدرن دارد در مقدمه بر کتاب مشهورش «روانشناسی سکس» به این اشاره میکند که با تلاشهایی که او و دیگران برای شناخت سکس به روش علمی انجام داده اند، «همجنسگرایی» که «طی پانصد سال» از قرون واسطی تا قرن بیستم «به عنوان یک وارونگی در کنار کفر و جادو تلقی میشد» در این دوره به مدد روش علمی به عنوان یک موضوع «بیولوژیک و روانشناختی» تلقی میشود. البته این تغییر از گفتمان مذهبی به علمی به معنی این است که همچنان همجنسگرایی یک مسئله تلقی میشود که باید آن را فهمید. بنابراین در اوایل قرن بیستم همجنسگرایی اغلب به عنوان یک «وارونگی»[3] نسبت به جنس بیولوژیک تلقی و آسیبشناسی میشد. بسیاری از جمله هیرشفیلد، الیس، کرافت ابینگ و حتی فروید تمایزی میان گرایش جنسی و هویت جنسیتی نمیگذاشتند و تصور این بود که همجنسگرایی (همچون ترانسکسوالیته) نوعی وارونگی در نقش و بیان جنسیتی است. صرف نظر از این تلقی غریب که در نیمه قرن تصحیح شد، خود این حرکت از «جرم» و «گناه» به «وارونگی» و گاه «بیماری» یک پیشرفت مهم محسوب میشود. تمرکز تحقیقات در ابتدای قرن بیستم اغلب بر همجنسگرایی مردانه است. در بیان ریشهشناسی در این دوره دو گرایش غالب وجود دارد. برخی مانند فِرِ، مول، کرافت ابینگ و هیرشفیلد تفاوت بیولوژیک را میان همجنسگرایان و دیگران دنبال میکنند گرایشی که تقریبا تا پیش از جنگ جهانی غالب است. برخی نیز مانند بینه، شردیک نوتزینگ و فرویدیها محیط را بانی و عامل میشمارند. این رویکرد به مدد توسعه روانکاوی در سکسولوژی تا اواخر قرن بیستم بیشترین توجه را در محافل علمی به خود جلب میکند. برخی هم مانند هاولک الیس مدعی موضعی میان این دو هستند (Ellis, 2004, chap:VI).
اما روانکاوی نیز تا دهه هشتاد مورد بیشترین نقدها قرار گرفت. که این نقدها دوباره تحقیقات بیولوژیک را برجسته کرده است. ین تحقیقات امروزه همچنان بیشترین محوریت را در سکسولوژی داشته است و بیشترین اقبال را جلب میکند. تحقیقات مذکور کمتر بر فرضیه بیماری استوار است و تدریجاً در فضای تغییر گفتمان علمی راه را برای تغییر اساسی در گفتمان علمی باز کرد. در سال دسامبر 1973 این فضای موجب تغییر در منوآل بیمارهایی روانی شد و همجنسگرایی برای همیشه از این فهرست کنار گذاشته شد.
11-3 خنثی کردن عنوان «گی»
گفتمان علمی حتی زمانی که به همجنسگرایی به عنوان یک بیماری نظر میکرده عنوان «همجنسگرایی» را برای جدا کردن زبان علمی از زبان عامیانه به کار برده است تا تابو و نفرت عمومی را بازتاب ندهد و بیطرف باشد. اما علاوه بر زبان علمی زمینه دومی نیز وجود دارد و آن جامعهای است که با رویکرد خاص خود به این گرایش جنسی آن را مینامد. گاه اصطلاحات عامیانه بار منفی و توهین آمیز دارند. برای مثال تا پیش از اقدامات علمی اولریکس شیوه نامگذاری میل میان دو مرد در میان دانشمندان با الهام از زمینه عمومی با اصطلاح پدراستی [pederasty] (پسر دوستی) نامیده میشد. اما این عنوان با اصطلاح لاتین دیگری اغلب خلط میشد که معنی لواط داشت یعنی paedicatio که از نظر اولریکس دلالت منفی دارد. اما علاوه بر این دلالت منفی، پسر-دوستی نمیتوانست همه اشکال میل به همجنس را نشان دهد و اصطلاحشناسیهای دیگری در زمینه زبان روزمره در قرن بیستم شکل گرفت.gay در انگلیسی، gai در فرانسوی و schwul در آلمان در این زمینه زبانی مورد اشاره ظاهر شد. از میان این عناوین گی عنوانی است که تدریجاً در همه زبانها رایج شد.
گی در انگیسی به جهت ریشه لاتین اش گایا [Gaya] به معنی شادان و خوشحال به کسی اطلاق میشد که لذتگرا است و برای شادی و لذتاش ملاحظات اجتماعی را مورد چشمپوشی قرار میدهد. از قرن هفدهم (1630) معنای منفی برای این واژه در انگلیسی وجود داشته است؛ یعنی کسی که در لذت جویی ملاحظه نمیکند(چه مرد چه زن). به ویژه در قرن هجدهم و نوزدهم که اخلاق سختگیرانه ویکتوریایی در اروپا و آمریکا حاکم بوده این واژه منفی تلقی میشده است. در قرن نوزدهم (1890) اغلب به معنی بیبندوباری به کار میرفته است و به همین جهت به فاحشهخانه gay house و به فاحشه عنوان gay اطلاق میشده. اما تدریجاً از اوایل قرن نوزدهم در زبان کوچه این عنوان برای همجنسگرایان به کار رفته و بالاخره از اواسط قرن (1940) در برخی متون معادل همجنسگرا استفاده شده است. شاید وجه این اطلاق از زنِ به اصطلاح «بی بندوبار» به مرد همجنسگرا تصوری بوده که از مرد همجنسگرا به عنوان مرد مبدل پوش و زنانه وجود داشته و چنین تناسبی در اطلاق این واژه میان این دو تصور شده است (Harper, 2001–2015). به همین جهت یکی از نخستین مواردی که عنوان گی در سینما استفاده شد در فیلمی به نام «بچه آوردن» (1939) است. در این فیلم شخصیت مرد که لباس شخصیت زن فیلم را پوشیده در برابر این سوال که چرا این لباس را پوشیده به هوا میپرد و میگوید: چون من تصادفا گی شدم! در این قرن هنوز میان عنوان گی به معنی بیملاحظه سرخوش بودن ، گی به معنی زن خوش گذران و گی به معنی مردی که لباس زنانه میپوشد خلط میشود. اما به نظر میرسد تدریجاً در زبان کوچه گی بودن بیشتر به مبدل پوشی مردانه اطلاق شده است[4].
اما در این دوره همچنان گی یک اصطلاح توهین آمیز تلقی میشد و داغ ننگ بود در حالیکه اصطلاح homosexual در گفتمان علمی یک اصطلاح پزشکی خنثی بود که به یک «بیماری» اشاره میکرد. این تمایز از اواسط قرن بیستم تا دهه 1970 تدریجاً برداشته شد و اصطلاح گی در متون، سینما و گفتمان رسمی همانند اصطلاح همجنسگرا اصطلاحی غیر توهین آمیز تلقی شد. اصطلاح همجنسگرا نیز تدریجاً در میان روانشناسان و دانشمندان علوم انسانی به عنوان یک گرایش جنسی همانند گرایشهای دیگر پذیرفته شد. از سوی دیگر چنانکه در بخش پیش از آلفرد کینزی نقل شد همجنسگرایی در بیشتر تحقیقات سکسولوژی به همجنسگرایی مردان اطلاق شده است. اما از اواسط قرن همزمان با استفاده لزبین برای همجنسگرایی زنانه گی نیز برای همجنسگرایی مردانه به کارگرفته شد.
با وجود این تابوزدایی هنوز واژه گی در انگلیسی روزمره میتواند دلالت منفی داشته باشد. امروزه در میان نوجوانان بریتانیایی «گی» بودن دلالتی منفی دارد و صفتی معادل «نامناسب» یا «اشغال» است. این کاربرد در زبان نوجوانان به نظر برخی همان دلالت هوموفوبیک گی است که در میان مردم هنوز وجود دارد. در یک برنامه از بیبیسی کریس مویلس در برنامه رادیو 1 شو این کاربرد تحقیر آمیز را به کار برد و موجب برانگیختن این بحث شد که آیا این همان واژه هوموفوبیک است یا اساساً چیز دیگری است. رأی هیئت مدیره بیبیسی دفاع از این کاربرد بود به این بهانه که در زبان کوچه و بازار گی به معنای منفی همان کاربرد هوموفوبیک نیست و تنها به معنی بد بودن یا «آشغال» بودن است! این امر موجب نقد حکم هیئت مدیره بیبیسی از سوی وزیر کودکان در بریتانیا شد که این کاربرد را تنها یک کاربرد هوموفوبیک میداند[5].
11-4 نخستین برون آیی جنبش همجنسگرایی مردانه در اروپا
کنش جنسی میان مردان در اروپایی مسیحی به عنوان یک گناه در مذهب و بنابراین یک جرم در قانون شناخته شده است. از قرن سیزدهم لواط به عنوان یک جرم در قانون اغلب این کشورها ذکر شده است و همواره مجازات آن اعدام بوده[6]. اما بر رغم وجود این قانون اشکالی از گردهمآیی کسانی که به همجنس تمایل داشته اند به شکل زیر زمینی وجود داشته است. با مدرن شدن زندگی و وجود فضاهای خصوصی امکان بیشتری برای این گردهمآیی ها فرآهم شد. به همین جهت از اوایل قرن هجدهم برخی از کافهها در انگلستان تحت عنوان molly house محل اجتماع مردانی بوده است که به همجنس تمایل داشتهاند.molley در انگلستان این دوره به معنی مردی که به شکل متعارف مردانه(male) نیست و در واقع شکل زنانه و پوشش زنانه ممکن است بپسندد. بنابراین این کافهها محل اجتماع مردان گی و نیز مبدل پوشان و احتمالا آنچه ما امروزه ترانسکسوال میخوانیم بوده است. برای مثال کافه «مادر کلاپ» یکی از مشهورترین آنها در اوایل قرن هجدهم است، واقع در خیابان هولبورن که طی دو سال (1724-1726) محل آشنایی و یا همخوابگی مردان بوده است. این کافه در 1726 با حمله پلیس برای همیشه بسته شد و 40 نفر دستگیر شدند. آنچه در این دوره در انگلستان وجود داشت تحت تأثیر محل اجتماعاتی مانند مولی هاوس نوعی خرده فرهنگ گی بود که میان گی و ترانس تمایزی نمیگذاشت. برخی سمبلهای زندگی دگرجنسگرایانه مانند تعریف رابطه بر اساس زن/شوهری و جشن ازدواج میان این افراد وجود داشته است و یک مولی (مردی که مفعول تعریف میشد) خود را زن یک مرد میشمرد و به عنوان خانوم خود را معرفی میکرده است (Norton, 2005).
واقعه کافه «مادر کلاپ» در رسانههای قرن هجدهم انگلستان به مثابه یک رسوایی منتشر شد. و رسانههای محلی آن را به عنوان آنچه از قدیم به مثابه یک «کنش جنسی» فهمیده میشد به عنوان گناه قوم لوط بازنمود کردند. اما مولی هاوس ها همچنان وجود داشتند و محلهها و خانههای دیگری همچنان محل این اجتماعات بودند. اما در قرن نوزدهم نخست در آلمان به مدد فعالیتهای علمی اولریکس نطفه نخستین تلاش برای برونآیی همجنسگرایان به عنوان یک جنبش بسته شد. تحت تأثیر جنبش فراگیر چپ در آلمان اولریکس یک نسخه از کتاباش را برای مارکس فرستاد که او نیز آن را برای انگلس ارسال کرد و هیچکدام نظر خوشی به بیانیه همجنسگرایانه او نداشتند و آن را مناسب نشمردند. بنابراین در این دوره همجنسگرایان نتوانستند بخشی از جنبشهای اجتماعی زنده در جامعه باشند. اما مگنوس هیرشفیلد پایه گذار نخستین شکل مدرن از فعالیت برای حقوق همجنسگرایان بود. هیرشفیلد با تأسیس «کمیته بشردوستانه علمی»[7] برای تغییر پاراگراف 175 در قانون اساسی تلاش کرد؛ قانونی که جرم انگاری همجنسگرایی مربوط میشد. او خود عضو حزب SDP )حزب چپگرایان آلمان( بود و از طریق رهبر حزب مسئله حذف این ماده را پیگیری کرد. این فعالیت تا زمان حیات او نتیجه بخش نبود اما طرح این موضوع و ایجاد شقاق در جامعه سیاسی موفقیتی بود که بر اثر فعالیتهای او به دست آمد. این فعالیت جامعهای از همجنسگرایان، دوجنسگرایان و ترانسها را حول «مؤسسه علوم جنسی»[8] گردهم آورد (Tatchell, 2015). این اجتماع و فعالیتهای علمی هیرشفیلد با ظهور نازیسم درهم شکست. نازیها ضمن حمله به مؤسسه و کتاب سوزان، دو استفاده از تحقیقات او کردند: نخست اینکه از فهرست مراجعان او برای اعدام و اعزام آنها به کمپهای مرگ استفاده کردند و دوم اینکه پذیرفتند همجنسگرایی بخشی از طبیعت آنهاست و به همین خاطر بر اساس ایدئولوژی اصلاح نژادی که داشتند هیچ راهی برای بازگرداندن آنها به نژاد برتر نیست مگر حذفشان. بنابراین تحقیقات هیرشفیلد که مبتنی بر نگاهی بیولوژیک بود ناخودآگاه نتیجه خطرناکی برای همجنسگرایان به بار آورد. نازیها حالا دانش جنسی او را برای اصلاح نژاد آلمان به کار میگرفتند (Halifax, 2015).[9]
11-5 هویت سیاسی گی
اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم اوج پوزیتیویسم و ایمان به علم بود. بنابراین بدیهی بود که نخستین تلاشها برای حمایت از حق حیات همجنسگرایان با توسل به علوم پوزیتیویستی انجام شود. اما با ظهور فاشیسم و نازیسم که کاملا وابسته به علم نیز بودند، نوعی ناامیدی از علم پدید آورد که دامنگیر جنبشهای حقوق جنسی نیز شد. بنابراین این جنبشها بیشتر به سیاست و شورش علیه وضع موجود متمایل شدند تا توسل به اقتدار علم. به ویژه پس از جنگ جهانی دوم جنبش حقوق و آزادیهای جنسی که پیشتر با دانشمندانی مانند هاولوک الیس و مگنوس هیرشفیلد بناگذارده شده بود به شکل یک جنبش اعتراضی علیه نظم و سلطه بازتعریف شد.
این جنبش در بطن جنبش دانشجویی دهه شصت قرار گرفت که جنبشی علیه اقتدار و حاکمیت بود. هویت پزشکینه همجنسگرایان که با اولریکس و هیرشفیلد ایجاد شده بود در این دوره با جنبش آزادی جنسی و آثار ژان ژنه، میشل فوکو و اوکنگم به عنوان یک هویتی سیاسی معرفی گردید. هویتی که از نظریه پزشکینه فاصله میگرفت و به وضع موجود به عنوان یک نظام سلطه واکنش نشان میداد. اکنگم یکی از اولین نظریه پردازان کوییر و همجنسگرایی است. او از بانیان جنش سیاسی همجنسگرایان در فرانسه در دهه شصت و هفتاد است. بانی آنچه «جبهه عمل همجنسگرای انقلابی» نامیده میشد. او علت انقلابی خواندن همجنسگرایی را چنین توصیف میکند:
«برای ما آنچه اساسی بود نه همجنسگرایی بلکه کنش انقلابی بود. این راهی بود برای آنکه بگوییم نه تنها یک انقلابی میتواند همجنسگرا نیز باشد، بلکه همجنسگرا بودن میتواند بهترین راه برای انقلابی بودن باشد».
به عبارت دیگر فراتر از «هویت» همجنسگرا برای این نسل تغییرات سیاسی برای همه اولویت داشت. تا جایی همجنسگرایی یک «هویت» بود که به آرمانهای انقلابی صدمه وارد نکند. بنابرین یک معیار فراتر از «هویت» همجنسگرا وجود داشت که امکان نقد حرکتهای گروهی را فرآهم میساخت. ران هاس ضمن ذکر این نکته از اوکنگم معتقد است که پس از خاموشی گرفتن «جبهه عمل همجنسگرای انقلابی» در دهه هفتاد تدریجاً همجنسگرایی به بخشی از بازار مصرف اقتصادی تبدیل شد و دیگر خصلت برانداز و شورشی اش را از دست داد. (Haas, 2004, p. 465). مدل مشابه این امر را در مورد تاریخ جنبش لزبینها ذکر کردیم. یعنی از تغییر ماهیت سیاسی یک جنبش و تعریف سیاسی از هویت همجنسگرا به یک هویت متناسب با اقتضائات بازار سرمایه و مد.
در این مورد میشل فوکو مهمترین موضع سیاسی نسبت به هویت جدید همجنسگرا را دارد. او که تاریخ جنسیت غرب را در سه جلد مورد تبیین انتقادی قرار داده است از میل پروسواس جامعه غرب برای پرداختن به «خود» و ایجاد هویت از خود را در جنبش همجنسگرایی زمانه خود نقد میکند و شیوههای خلق لذت را به عنوان جایگزینی برای این به هویت پردازی میداند؛ اینکه به جای پرداختن به «مرز»های میان این و آن میان آنچه باید باشد و نباشد به رابطه میان جامعه و خود بر اساس شیوههای آفرینش لذت بپردازیم. او متعقد است که صرف بودن همجنسگرایان مرد در کنار یکدیگر و خلق یک زندگی چیزی است که با سیستم دگرجنسگرا محور در تناقض است و باید این شیوه با هم بودن را که او با عنوان «دوستی» از آن یاد میکند بسازیم. همجنسگرایی به عنوان دوستی چیزی بیش از با هم خوابیدن است. دومی آسیبی به دگرجنسگرا محوری نمی زند. اما دومی اساس این نظام را متزلزل میکند. او مینویسد:
«پنداشت انحصاریایکه دیگران دارند این است که هموسکسوالیته چیزی به غیر از لذتی آنی میان دو مرد نیست که یکدیگر را در خیابان میبینند، با یک نگاه همدیگر را اغوا میکنند، کون یکدیگر را میقاپند و ظرف یک ربع ساعت از هم جدا میشوند. این تصویر پاکیزهای است که از هموسکسوالیته داریم بدون آنکه خاطر کسی را بیازارد، به دو دلیل: [اول اینکه] به یک قاعدهی اطمینانبخش مربوط به زیبایی پاسخ میدهد، و [دوم اینکه] هر چیزی را که ممکن است در عاطفه، شفقت، دوستی، وفاداری، همدلی، رفاقت، خاطرمان را بیازارد مخفی میسازد؛ چیزهایی که جامعهی بهداشتیِ ما نمیتواند جایگاهی برایشان قائل شود بیآنکه همزمان نگران شکلگیری همبستگیهای تازه و پیوندخوردن خطوط پیشبینینشدهی نیرو باشد. به نظرم این آن چیزیست که هوموسکسوالیته را امری «نگرانکننده» میکند: شیوهی زندگی هوموسکسوال بسیار بیشتر از خود عمل جنسی نگرانکننده است. تصوّر عمل جنسیای که با قانون یا طبیعت منطبق نیست مردم را نگران نمیکند، بل اینکه این افراد به یکدیگر عشق بورزند ـ مشکل اینجاست». (فوکو, 1394)
بازتاب این ایده سیاسی از هویت در مانیفست گی از کارل ویتمن آشکار است. ویتمن به عنوان زبان جامعه همجنسگرا دوجنسگرای مرد که در سانفرانسیسکو سال 1969-1970 قلمروی برای خود ساخته بودند نسبت گی بودن با جنبش های سیاسی، نهادهای اجتماعی و سیاسی، اقتصادی و فرهنگ را مورد اشاره قرار میدهد. مانیفست گی البته نه رادیکال بودن جنبش لزبینهای رادیکال در دهه بعد را دارد که هویت جنسی را کلا سیاسی کند و نه شباهتی به هویت تجاری گی در چند دهه اخیر دارد که صرفاً تقلید الگوهای خانواده استریتی است. تمایزگذاری قوی میان گی بودن و استریت بودن یا دگرجنسگراهنجاری در این مانیفست بسیار قوی است و به همین جهت ایده ازدواج با همجنس را مادامیکه الگوی استریتی داشته باشد مورد نقد و طرد این بیانیه است[10].
11-6 هویت گی در نظام سیاسی جهان
هویت همجنسگرا از اوایل قرن بیستم تا انتهای این دوره یک هویت سیاسی و انقلابی علیه نظام حاکم محسوب میشد. بخشی از این سیاسی بودن به دلیل عضویت و همراهی جنبش همجنسگرایی فرانسه، آلمان و آمریکا با جنبش چپ و ضد امپریالیستی این دوره بود. بخش دیگر این مسئله تعارض این جنبش با نظامهای قانونگذاری محافظه کاری بود که اغلب متعلق به دولتهای لیبرال بود و نکته آخر اینکه همجنسگرایی از طریق برخی گروههای چپ در آمریکا و فرانسه دارای ظرفیت انقلابی در برابر نظم حاکم تلقی میشد و بیشترین حمایت از جانب این گروهها دریافت میشد. اما تدریجاً با افول چپ گرایی در دهه 1990 این هویت انقلابی جای خود را به مطالبات صنفی داد و همجنسگرایی تدریجاً بخشی از ارزشهای اخلاقی جوامع لیبرال تبدیل شد. این روند در پایان قرن سرعت بیشتری گرفت و حتی به عنوان بخشی از سیاست دولتهای لیبرال درآمد. این روند عوامل متعددی داشته است. از قبیل رشد تحقیقات علمی به ویژه زیستشناختی که به «زیستی» بودن خاستگاه گرایش جنسی و هویت جنسیتی تأکید داشتند، تغییر گفتمان روانشناسی که از بیماری بودن همجنسگرایی دیگر دفاع نمیکرد، رشد جنبشهای همجنسگرا در کنار جنبشهای برابری خواهی مانند زنان و گروههای نژادی و سر آخر وجود نوعی برداشت ایدئولوژیک در سیاستهای بین المللی که حقوق همجنسگرایی را به عنوان ابزاری برای تقسیم کشورها به مدافع و مخالف همجنسگرا استفاده میکرد. در سیاست خارجی اغلب کشورها نیاز به مرزبندیهای ایئولوژیک دارند. این مرزبندی ها به دولتها کمک میکند تا جبههبندی خاصی را بر دشمنان خود تحمیل کنند و برای بسیج افکار عمومی از آن سود ببرند. در این مورد حقوق اقلیتهای جنسی نیز که تدریجاً از سوی افکار جهانی موضوع دفاع است محمل خوبی برای برخی دولتها برای کسب مشروعیت در مجامع جهانی و افکار عمومی است. دفاع از حقوق اقلیتها وجهه انسان دوستانهای به این دولتها میدهد. صرف نظر از سودی که اقلیتهای جنسی از این فرصت طلبی دولتها میبرند و مطالبات صنفی آنها برآورده میشود امروزه بخشی از تحقیقات جدید در میان محققان نحوه سوء استفاده دولتها از این ابزار حقوقی است چیزی که اقلیتهای جنسی باید با احتیاط بیشتری با آن برخورد کنند خوشبینی به دولتها در کمپینهای سیاسی آنهاست. به همین جهت برخی جنبشهای کوییر در خاورمیانه با آغوش بازی که دولتهایی مانند اسرائیل و آمریکا برای آنها نشان میدهد با تردید برخورد میکنند[11].
فهرست منابع ارجاع داده شده در متن:
Haas, R. (2004). Utopia Aborted: May ’68 in the Philosophy of Guy Hocquenghem. Retrieved 07 06, 2015, from The Proceedings of the Western Society for French History: http://quod.lib.umich.edu/w/wsfh/0642292.0032.023?view=text;rgn=main
Halifax, N. (2015). Magnus Hirschfeld: The Origins of the Gay Liberation Movement. Retrieved 07 09, 2015, from Socialist Review: http://socialistreview.org.uk/392/magnus-hirschfeld-origins-gay-liberation-movement
Harper, D. ( 2001–2015). Gay. Retrieved 07 06, 2015, from Online Etymology dictionary: http://www.etymonline.com/index.php?allowed_in_frame=0&search=gay&searchmode=none
Kennedy, H. (2002). Karl Heinrich Ulrichs: Pioneer of the Modern Gay Movement. San Francisco: Peremptory Publications.
Norton, R. (2005, February 5). Mother Clap’s Molly House. Retrieved 07 08, 2015, from The Gay Subculture in Georgian England: http://rictornorton.co.uk/eighteen/mother.htm
Tatchell, P. (2015, 04 26). Magnus Hirschfeld: The Einstein of sex who braved Nazi genocide to wage LGBT crusade. Retrieved 07 06, 2015, from International Business Times: http://www.ibtimes.co.uk/magnus-hirschfeld-einstein-sex-who-braved-nazi-genocide-wage-lgbt-crusade-1502973
فوکو, م. (1394, 04 30). دوستی به عنوان شیوه ای از زندگی:مصاحبه با میشل فوکو. بازيابی در 07 11, 2015، از مطالعات جنسیت: http://i-ss-g.org/index.php/mag/350-2015-06-20-10-23-03
پانوشت:
[1] . این مجموعه مقالات برای زنده نگاه داشتن یاد مرجان اهورایی، به نام او منتشر شده است؛ پناهنده تراسکسوال ایرانی که در ترکیه پیش از بازاسکان در کشور سوم، بر اثر بیماری و فقدان دسترسی به امکانات لازم جان خود را از دست داد.
[3] . inversion
[4] . نمونه دیگری از فرهنگ لغت ریشه شناختی داگلاس هارپبر از یک متن در سال 1940:
«…او در مزرعه خوشحال نبود و به شهر غربی رفت جاییکه او در آن با جمعیت همجنسگرایان در آمیخت تا گی شود و لباس زنانه بپوشد و آرایش کند…» (Harper, 2001–2015). همچنین برای دیدن این بخش از فیلم بنگرید به این نشانی(در ثانیه 00:27):
[5] . لینک به منبع:
http://www.pinknews.co.uk/2007/07/05/bbcs-attitude-to-homophobic-language-damages-children/
[6] . برای مثال در قانون انگلستان از سال 1290 قانون لواط وجود داشته است. بنگرید به این مقاله:
http://www.stonewall.org.uk/at_home/history_of_lesbian_gay_and_bisexual_equality/default.asp
در فرانسه چنین قانونی از از 1283 تصویب شده که مجازات لواط سوزاندن است اما پیش از آن نیز چنین مجازاتی اعمال شده. بنگرید به این نشانی:
https://en.wikipedia.org/wiki/LGBT_history_in_France#cite_ref-1
در آلمان پیش از تشکیل کشور آلمان ذیل قانون روم مقدس این قانون از قرن شانزدهم وجود داشته است. بنگرید به:
https://en.wikipedia.org/wiki/LGBT_history_in_Germany
[7] . Scientific Humanitarian Committee
[8] . Institute for Sexual Science
[9] . برای مطالعه یک بیوگرافی از زندگی هیرشفیلد بنگرید به این اثر:
Does, D (2014) Magnus Hirschfeld: The Origins of the Gay Liberation Movement. Monthyly Review Press.
همچنین برای مشاهده داستانی از زندگی او بنگرید به فیلم «انیشتن سکس» در این نشانی:
[11] .برای پی گیری این مباحث در فارسی بنگرید به این دو مقاله: رضایی، مهران (1392) “سیاست دگرجنسگراسازی، پیامد جنبش همجنسگرایی در دو دهه اخیر”. در این نشانی
«سیاست دگرجنسگراسازی جامعه، پیامد جنبش همجنسگرایی در دو دهه اخیر»
همچنین شولمن، سارا (1391) “ارزش سیاسی همجنسگرایی چیست؟” ترجمه پرنیان، حمید. رادیوو زمانه. در این نشانی:
http://archive.radiozamaneh.com/society/degarbash/2012/10/17/20783