مرجان اهورایی[1]

[اشاره: این مقاله بخشی از یک پروژه است که بخش نخست آن توسط سایت ایرکو تهیه شده است و در سایت ایرکو منتشر شده. بخش دوم این پروژه در سایت مطالعات جنسیت ادامه دارد و مجموعه این مقالات به صورت یک کتاب توسط گروه مطالعات جنسیت و ایرکو در انتشارات گیلگمیشان به زودی منتشر خواهد شد. این مقاله ها اغلب به روش دایره‌المعارفی نوشته شده اند].

در بخش‌های مختلف به مناسبت‌هایی به دوجنس‌گرایی اشاره کردیم. برای مثال در ترازبندی‌های گرایش جنسی یا بحث از بایفوبیا و برون‌آیی. اما در اینجا به طور خاص به مسئله برون‌آیی اجتماعی و تاریخی دوجنس‌گرایان به مثابه یک هویت در دوره معاصر می‌پردازیم.

دوجنس‌گرایی به مثابه یک «هویت» مانند همجنس‌گرایی و دگرجنس‌گرایی محصول تحولات زندگی مدرن است. اینکه کسی خود را به این عنوان بنامد و آن را به عنوان یک هویت برای تعریف خود انتخاب کند پدیده‌ای است که مانند همجنس‌گرایی و دگرجنس‌گرایی از خلال مباحث علمی زاده شد و سپس به جنبش‌های اجتماعی متناسب با این تعریف منجر شد.

12-1 دوجنس‌گرایی به مثابه یک هویت پزشکینه

پیش از آنکه جنبشی تحت عنوان دوجنس‌گرایی وجود داشته باشد، این مفهوم به مثابه یک مسئله پزشکی مورد بحث سکسولوژیست‌ها بوده است. فروید نوعی دوجنس‌گرایی ذاتی را برای نوع بشر می‌شناخت که در همه وجود دارد و به تدریج به یکی از دو سمت دگرجنس‌گرایی یا همجنس‌گرایی پیش می‌رود. مبنای این ادعا نظریات زیست‌شناختی بود که در دوره حیات فروید پذیرفته بود و بر اساس آن وجود هر دو عنصر مردانگی[2] و زنانگی[3] در همه افراد را مدعی بود. وقتی فرد به سمت یکی از این دو ویژگی می‌رود بر اساس تناسب آن با آناتومی وی دگرجنس‌گرا یا همجنس‌گراست. این دیدگاه فروید به جهت مبتنی بودن بر یکسری نظریات زیست‌شناختی که بعداً تغییر کرد از نیمه قرن بیستم به جهت نقد سندور رادو کنار گذاشته شد (Freidman, 1986, p. 61). دیدگاه دومی که دوجنس‌گرایی را به عنوان یک گرایش موضوع برجسته‌ای در سکسولوژی ساخت تحقیقات پیمایشی کینزی بود. او طیف گسترده‌ای از جمعیت مردان یعنی 46% آنها را دارای تجربیات عاطفی جنسی با هر دو جنس یافت. از این میزان البته تنها 11.6% از مردان سفید بین 20 تا 35 خود را تحت عنوان دوجنس‌گرا می‌شناختند. این میزان در زنان بسیار کمتر بوده است. بین 6 تا 14 درصد از زنان 20 تا 35 سال تجربه تصادفی با هنجس را نیز داشته‌اند و فقط 7% از زنان مجرد و 4% از زنان متأهل بین 20 تا 35 خود را در میان دو گرایش همجنس‌گرا و دگرجنس‌گرا تعریف می‌کنند. وجود این جمعیت موجب شد او دوتایی همجنس‌گرا/دوجنس‌گرا را یک دوتایی معیوب بداند که برای توصیف جمعیت‌شناختی و ترازبندی گرایش جنسی نابسنده است.

با وجود این تأکید بر وجه تمایز و اهمیت تمایز دوجنس‌گرایان به عنوان یک گروه هویتی جداگانه اغلب تحقیقات همجنس‌گرایی را موضوع عمده‌ای می‌داند که باید «کشف» شود و دوجنس‌گرایی عمدتاً در سایه قرار دارد. بنابراین میزان نمونه‌های جمعیتی این تحقیقات نیز اغلب با تعداد کمتری از دوجنس‌گرایان همراه است. اما از سوی دیگر دوجنس‌گرایان در برخی از تحقیقات سکسولوژی موضوع بررسی جداگانه بوده‌اند که اغلب امتیازی برای زندگی اجتماعی آنها نبوده است. برای مثال در این مورد تحقیق شده است که چه میزان فانتزی‌های جنسی دوجنس‌گرایان بیشتر از سایر گرایش‌های جنسی است، یا اینکه مردانگی در زنان دوجنس‌گرا و حادمردانگی در مردان دوجنس‌گرا بیشتر از سایر گرایش‌هاست (Van Wyk PH, 1995). برخی از این تحقیقات چیزی از زندگی انسانی دوجنس‌گرایان را کشف نمی‌کند و گاه ممکن است بر سوء‌فهم‌های اجتماعی در مورد حقوق ایشان نیز بیافزاید.

12-2 هویت سیاسی دوجنس‌گرایان

شاید تا پیش از دوره مدرن مفهوم حقوق دوجنس‌گرایان همچون سایر گرایش‌های جنسی معنایی نداشت چون تفکیک هویتی و مرزگذاری برای انتخاب شریک جنسی به دشواری عصر مدرن نبود. اما آنچه گفتمان جنسی جدید تحت عنوان دگرجنس‌گرایی تولید کرد نخست هویت پزشکینه و سپس هویت حقوقی و سیاسی برای دوجنس‌گرایان ( و سایر گروه‌های اقلیتی) را اجتناب‌ناپذیر کرد.

دوجنس‌گرایان اغلب زیر عنوان جنبش همجنس‌گرایان فعالیت کرده‌اند. برخی از بنیادگذاران جنبش گی و لزبین کسانی بوده‌اند که خود عنوان دوجنس‌گرا را بر نمی‌گزیده‌اند هرچند در قالب نامگذاری‌های علمی چنین هویتی داشته‌اند. برخی نیز به شکل استراتژیک از این نامگذاری صرف نظر کرده‌اند. برای مثال در جنبش لزبین‌های دهه شصت و هفتاد برخی نام‌ها مانند کیت میلت بوده‌اند که ضمن مشارکت در جنبش مذکور زندگی دوجنس‌گرایانه داشته‌اند. اما در قلمرو تعریف و هویت یابی خود را لزبین می‌شناخته‌اند. برخی نیز مانند دانیل گوئرین نظریه‌پرداز مهم آنارشیست زندگی دوجنس‌گرا داشته‌اند اما در کار دفاع از حقوق همجنس‌‌گرایان و مشارکت در جنبش ایشان بوده‌است، بی‌آنکه تمایزی میان دو جنبش دوجنس‌گرا و همجنس‌گرا قایل باشند. بخشی از این تشخیص‌ناپذیری دوجنس‌گرایان در دهه شصت و هفتاد غلبه گفتمان لزبین‌های رادیکال بوده است که برای طرد دگرجنس‌گرایی اجباری هر شکل از دوجنس‌گرایی را امکان‌ناپذیر می‌کردند و به دوگانه دوجنس‌گرا/همجنس‌گرا دامن می‌زدند. بنابراین برخی از فعالان این جنبش نیز باید از هر عنوان دیگری جز لزبین که دیگر یک هویت سیاسی بود تا جنسی، صرف نظر می‌کردند.

اما تدریجاً از دهه هفتاد به ویژه دهه هشتاد برون‌آیی و ایجاد تمایزی جدید تحت عنوان جنبش دوجنس‌گرا میسر شد. دان فاس در 1972 «گروه ملی رهایی‌بخش دو جنس‌گرا» را در شهر نیویورک تأسیس کرد. ارگان این گروه «بیان دوجنس‌گرا» بود. در 1975 جفری دیویدسون «گروه دوجنس‌گرا در فیلادلفیا» را راه‌اندازی کرد. در 1976 هریت لوی و مگی رابنستاین مرکز دوجنس‌گرای سانفرانسیسکو را راه‌اندازی کردند. به همین ترتیب بسیاری از فعالیت‌های متمایز دوجنس‌گرا طی این دهه و دهه هشتاد ادامه یافت و در 1990 اولین کنفرانس ملی دوجنس‌گرایان در آمریکا-سانفرانسیسکو برگزار شد[4]. علاوه بر این فعالیت‌ها که اغلب در ایالات متحده برگزار شده برخی فعالیت‌های بین المللی مانند «کنفرانس بین‌المللی دوجنس‌گرا» از سال 1991 تا 2010 هر چهار سال یکبار برگزار شده و باعث تشخیص متمایز بیشتر جنبش دوجنس‌گرا گردیده است.

مشارکت سیاسی دوجنس‌گرایان در قالب جنبش‌های سیاسی دهه شصت اروپا و ایالات متحده زیر سایه هویت‌های لزبین‌ها و گی‌ها قرار دارد. علت عمده آن این بوده که در این دروه گی و لزبین بودن تبدیل به یک برچسب سیاسی برای مقابله با سیستم حاکم شده بود و دوجنس‌گرایی به عنوان یک برچسب نه تشخیص‌پذیر بود و نه از طریق برخی (لزبین‌های رادیکال) پذیرفتنی. بنابراین در دوره‌ای که کمتر هویت اقلیت جنسی مدلول براندازی و مقاومت علیه حاکمیت داشت یعنی از دهه 1990 بیشترین تمایز و تشخیص پذیری این هویت به عنوان یک هویت جنسی مطرح شد.

12-3 استراتژی تمایزگذاری و هویت دوجنس‌گرا

دوجنس‌گرا موضوعی برای مقاومت در برابر دو جبهه بوده است. نخست گروه‌های اقلیتی که وضعیت هویتی دوجنس‌گرایی را تشخیص نمی‌دهند و اغلب آن را با همجنس‌خوابی یکسان تلقی می‌کنند یا سایر داغ‌ننگ‌هایی که جامعه بر پیشانی ایشان نهاده است را به دوجنس‌گرایان می‌دهند. گروه دوم فوبیا‌های عمومی است که برای هر شکلی از رابطه با همجنس از جمله دوجنس‌گرایان وجود دارد. مبارزه در این دو جبهه نه تنها برای فعالان دوجنس‌گرا که برای هر دوجنس‌گرایی هزینه‌های روانی و انسانی دارد. بر اساس آمار موجود میزان فشار و استرس ناشی از گرایش جنسی برای دوجنس‌گرایان بیشتر از گروه‌های اقلیتی دیگر بوده است. جدیدترین تحقیق در بریتانیا نشان می‌دهد که برای مثال زنان دوجنس‌گرا از زنان لزبین بیشتر به بیماری‌های روحی دچار می‌شوند و در کل میزان امکان ابتلا جمعیت دوجنس‌گرا در میان سایر گروه‌های جنسی از سایرین بیشتر بود است (Madlen, 2015).

این فشارها اغلب ناشی از فوبیایی است که دوجنس‌گرایان بیشتر از سایر گروه‌ها تحمل می‌کنند. وجود این فوبیاها موجب می‌شود که دوجنس‌گرایانی که به عنوان یک هویت مستقل به خود نگاه می‌کنند دائماً در حال مشخص کردن مرزبندی‌ها از آن‌چیزی باشند که مبنای این فوبیا‌هاست. به همین جهت آن شکل از روابطی که هویت دوجنس‌گرا را موقعیت سردرگم میان دو گرایش جنسی نشان دهد و ثبات و استقرار و تعهد‌اش را نشان ندهد به عنوان یک شکل متمایز بازشناخته و طرد می‌شود. این استراتژی عمده هویت‌سازی برای اکثر گروه‌های جنسی است. دوجنس‌گرایی نیز به همین جهت از طریق دو شیوه مرزبندی شکل گرفته است. نخست مرزبندی از همجنس‌گرایی و سایر اشکال گرایش جنسی که سال‌ها با آن خلط شده و دوم مرزبندی از اشکال نامشروع رابطه به لحاظ اجتماعی که بازتابی از «هویت» بودن یک گرایش نیست بلکه وضعیت عدم استقرار گرایش جنسی را حکایت می‌کند. مرزبندی نخست چنان که ذکر شد از اواخر قرن بیستم اوج گرفته است. از جهت مرزبندی نوع دوم می‌توان به برخی از اشکال و حالت‌های رابطه اشاره کرد که برخی از آن را ما در این اثر شرح داده و در ادامه شرح خواهیم داد. از جمله تمایز‌هایی که پیشتر برای جداکردن همجنس‌گرایی از سایر روابط مشابه ذکر کردیم چنین مرزبندی‌هایی را دوجنس‌گرایان نیز برای کاهش فشارهای اجتماعی به کار می‌برند. مرز میان دوجنس‌گرا و دوجنس-کنجکاوی[5]، مرز میان دوجنس‌گرایی و همجنس‌خوابی، مرز میان دوجنس‌گرایی و همجنس‌بازی و غیره. برای مثال مفهوم همجنس‌-کنجکاوی را که یک اصطلاح پرکاربرد در فضاهای اینترنتی است را در نظر بگیرید. دوجنس-کنجکاوی بر خلاف دوجنس‌گرایی نگاه هویتی به کنش خود ندارد و احتمالا یک دگرجنس‌گرا یا همجنس‌گرایی است که برای روابط با جنس مقابل به شکل موقت تمایل نشان می‌دهد. در واقع این نه یک گرایش مستمر و جدی برای او بلکه یک انتخاب از سر تفریح و کنجکاوی است که اغلب شامل یک رابطه جنسی است (Frank, 2008). در کنار دوجنس-کنجکاوی اصطلاح دیگری که برای توصیف این رابطه ناهویتی وجود دارد «دگرجنس‌گرایی منعطف»[6] و همجنس‌گرایی منعطف[7] است. اولی فرد استریتی است که با وجود تعریف خود به عنوان استریت روابط پراکنده‌ای با همجنس دارد اما آن را بخشی از هویت جنسی‌اش نمی‌شمارد و دومی همین رابطه برای یک همجنس‌گرا را توصیف می‌کند که روابط تصادفی با جنس مقابل دارد بدون آنکه آن را در تعیین گرایش و هویت جنسی‌اش دخیل بداند(ibid).

مجموعه‌ای از این این مرزبندی‌ها و حالت‌های ارتباطی در مقالات پیشین و در ادامه این فصل شرح خواهیم داد. این شیوه‌های زبانی برای مرزبندی همواره دو کار انجام می‌دهد: نخست مشروعیت بخشی و جایگاه‌یابی در معماری جامعه و دوم بیان دقیق و روشن از میل برای مشاهده‌پذیر کردن و قابل شناخت کردن یک شیوه از میل‌ورزی. کارکرد نخست برای هر جنبش رهایی‌بخشی ضروری است تا گروه‌های جنسی قادر به برخورداری برابر از حقوق اجتماعی باشند و طرد نشوند اما کارکرد دوم برای مدیریت بهتر جامعه توسط سیستم حاکم ضرورت دارد تا بتواند بهتر آن‌ها را تحت کنترل و نظارت قرار دهد. این دوگانگی و تضاد از فرآیند حق طلبی جنبش‌های جنسی غیر قابل انفکاک به نظر می‌رسد.

پانوشت:

[1] . این مجموعه مقالات برای زنده نگاه داشتن یاد مرجان اهورایی، به نام او منتشر شده است؛ پناهنده تراسکسوال ایرانی که در ترکیه پیش از بازاسکان در کشور سوم، بر اثر بیماری و فقدان دسترسی به امکانات لازم جان خود را از دست داد.

[2] . masculinity

[3] . femininity

[4] . برای بررسی این تقویم از تاریخ دوجنس‌گرا بنگرید به این نشانی:

http://www.binetusa.org/bihealth.html

[5] . bi-curiosity

[6] . heteroflexibility

[7] . homoflexibility

منابع ارجاع داده شد در متن:

Frank, K. (2008). Not Gay, but Not Homophobic’: Male Sexuality and Homophobia in the ‘Lifestyle’. Sexualities , 11 (4), 435–454.

Freidman, R. M. (1986). The Psychoanalitical Model of Male Homosexuality: A History and Theoretical Critique. Psychoanalytic review , 73 (4), 61-97.

Madlen, D. (2015, 06 01). Being bisexual ‘is bad for your health’: People with male and female partners report poorer wellbeing than those of other sexualities. Retrieved 07 13, 2015, from DailyMail: http://www.dailymail.co.uk/health/article-3146132/Being-bisexual-bad-health-People-male-female-partners-report-poorer-wellbeing-sexualities.html

Van Wyk PH, G. C. (1995). Biology of Bisexuality: Critique and Observations. Journal of Homosexuality (28 ), 357–373.

برای عضویت در کانال تلگرام ایرکو اینجا کلیک کنید
عضو شوید!