[checklist]مرجان اهورایی[1][/checklist]

[checklist]مقدمه:[/checklist] همانطور که در تعریف گرایش جنسی ملاحظه کردیم عنصر دوام و مقاومت گرایش جنسی در برابر خواست و اراده فرد یکی از خصلت هایی است که دانشمندان امروزه آن را تأیید می کنند(APA, 2008). اما در برابر این دیدگاه هنوز رویکردی وجود دارد که با توسل به برداشتی ارادی و اختیاری از گرایش جنسی مدعی امکان تغییر در گرایش جنسی همجنس گرایان است. این امر از این جهت مطرح می شود که دو مفروض اصلی وجود دارد: نخست اینکه منشأ گرایش جنسی انتخاب است. این موضوعی است که با بررسی «منشأشناسی گرایش جنسی» در مقاله بعدی می تواند نقد شود. دوم اینکه گرایش جنسی به همجنس یک بیماری، یا یک گناه یا یک داغ ننگ اجتماعی است که باید از آن ها پرهیز کرد. در مورد این مفروض هم در مقاله مربوط به «هوموفوبیا» و گرایش جنسی همجنس گرایان سخن خواهیم گفت و آن را بررسی خواهیم کرد. پیش از آن خوب است رویکرد مذکور را که مدعی تغییر گرایش جنسی همجنس گرایان است بیشتر بشناسیم.

4.1.           مفهوم «تغییر-درمانی»[2]

عنوان «تغییر-درمانی» یا «بازیابی درمانی»[3] عنوانی است که برای تغییر در گرایش جنسی همجنس گرایان و دوجنس گرایان استفاده می شود. فروید به عنوان پایه گذار روانکاوی خود اعتقادی به بیماری خواندن همجنس گرایی نداشت و درمان گری آن را نیز نمی پذیرفت. اما برخی از روانکاوان پس از او از جمله آنا فروید[4] دختر وی، ایزیدور سادگر[5]، فلیکس بوهم[6]، ملانی کلاین[7] ادموند برگلر[8] در اواسط قرن بیستم بیشترین تحقیقات برای «تغییر-درمانی» را به نام خود ثبت کرده اند. اما این فعالیت ها و نتایج آن مجموعاً جامعه روانشناسان را برای پذیرش این متدها اقناع نکرد. به همین جهت پس از اعلام ناکامی این روش ها از طرف انجمن های روانشناسی و خارج کردن همجنس گرایی از لیست اختلالات روانی از دهه هشتاد میلادی، این روش ها مدافع جدی در میان دانشمندان نداشته است. اما تغییری که پس از این در نگاه به همجنس گرایی پدید آورد موجب شد موج دیگری از تعصبات فرهنگی و دینی برای دفاع از «تغییر-درمانی» به راه افتاد که بیشترین مدافعات پرشور آن نیز در میان کیلساها به وجود آمد.

یکی از مشهورترین شیوه های «تغییر-درمانی» در حال حاضر از مسترز و جانسون است. برنامه این دو محقق یک برنامه رفتاردرمانی است که از طریق کاهش حساسیت فرد همجنس گرا به جنس مخالف پیش می رود. فرد همجنس گرا در معرض تماس با جنس مخالف قرار می گیرد و رفتار او از طریق تکنیک های رفتاردرمانی نسبت به جنس مخالف حسیاست زدایی می شود. کاربرد این روش امروز در مراکز «تغییر-درمانی» همراه با تکنیک های بیزاری درمانی نیز است؛ به معنی ایجاد بیزاری از رفتارهای همجنس گرایانه که گاه همراه است با استفاده از داروهای تهوع آور یا شوک الکتریکی(یاسمی, 1385, ص. 223 ).

تکنیک هایی که در تغییر درمان در حال حاضر استفاده می شود بر اساس برنامه تغییر-درمانی که انتخاب می شود متفاوت است. اما معمولا مجموعه این تکنیک ها به کار می رود:

هیپنوتزیم: که هدف از آن کنترل به ذهن برای پذیرش بهتر دستورات است تا فرد در شرایط آگاه از آن ها تبعیت کند.

بیزاری درمانی[9]: که عبارت است از ارائه محرک های ناخوشایند برای کاهش یک رفتار در فرد. که در مورد همجنس گرایان این محرک ها همراه با فانتزی های همجنس گرایانه یا رفتارهای همجنس گرایانه به آنها داده می شود. این محرک ها می تواند شامل استفاده از داروهای شیمیایی باشد اثر بدی بر حال عمومی وی می گذارد. استفاده از داروهای تهوع آور، مواد شیمیایی بد بو و یا استفاده از شوک درمانی که با استفاده از شوک الکتریکی فرد را در معرض تحرکات عصبی قوی قرار می دهد.

گروه درمانی[10]: روشی که در مورد بیماری هایی مانند استرس و افسردگی به کا رگرفته می شود و به فرد امکان می دهد تا مشکل خود را از طریق گفت و گوی اجتماعی کاهش دهد. فرد در معرض بحث با دیگران رفتار خود را بیشتر با اجتماع تطبیق می دهد. این روش ممکن است بیشتر برای کمک به پذیرش هویت جنسی به فرد کمک کند اما در تغییر-درمانی ممکن است به قصد تشویق هنجارهای همجنس گرا هراسی به کار گرفته شود.

جلساتِ درمانی[11]: برگزاری جلسات متوالی برای روان درمانی و روانکاوی فرد که ممکن است همراه با تجویز داروهای شیمیایی باشد که درمانگر به نظرش می رسد برای تغییر رفتار فرد همجنس گرا مفید است. استفاده از داروهایی که میل جنسی فرد را کاهش می دهد یکی از روش هایی است که برای همجنس گرایان در این جلسات به کار گرفته می شود.

ممکن است که درمانگر از تکنیک های مختلفی استفاده کند اما در مجموع هدف از به کار گیری این تکنیک ها و داروهای شیمیایی این است که فرد «رفتار» همجنس گرایانه اش را کاهش، «میل» همجنس گرایانه اش فروکش کند، و اگر درمان مورد نظر موفق باشد به «رفتار» و «میل» دگرجنس گرا سوق داده شود. معمولاً تحقیقات تغییر-درمانی ادعای بسیاری در مورد موفقیت خود دارند. اما در مورد موفقیت چنین درمان هایی و اعتبار نتایج آن تردیدهای بسیاری مطرح شده است که برخی از آن ها را بررسی می کنیم.

4.2.           ارزیابی «تغییر-درمانی»

برخی از نقدها بر روش تغییر-درمانی به جهت مشکلات اعتبار علمی یا تقلب در تحلیل ها و داده سازی هاست. برای مثال یکی از مهمترین تحقیقات تغییر-درمانی به مسترز و انسون تعلق دارد و در محل اتهام بزرگی قرار دارد؛ یعنی داده سازی های جعلی در طی تحقیق. رابرت کلودنی از همکاران مسترز از او می خواهد که پرونده های مربوط به داوطلبان را ببیند او از این امر حاشیه می رود. به نظر می رسد که این امر دلیل مشخصی نداشته است و به نظر کلودنی این امر از جهت علمی به معنی داده سازی مسترز است. این حدس از سوی همکار دیگر مسترز ویرجینیا جانسون؛ یعنی همکار دوم مسترز در تحقیقاتش، نیز طرح می شود که ظاهرا در کار مسترز تقلبی روی داده است. جانسون کتاب «چشم اندازی به همجنس گرایی» را که منبع روش تغییر-درمانی ایشان است سال ها بعد کتابی بد ارزیابی می کند(Maier, 2009). اما از این موارد خاص که در مورد بیشتر تحقیقات تغییر-درمانی مطرح شده است صرف نظر کنیم برخی ایرادات روشی و عامی در این رویکرد درمانی وجود دارد که مبانی تغییردرمانی را مورد سوال قرار می دهد. برخی از این انتقادات را شرح می دهیم.

4.2.1.     گزینش از میان طیف گرایش جنسی تعمیمی نادرست در پی دارد

همانطور که در مقاله های پیشین دیدیم گرایش جنسی طیفی وسیع را شامل می شود و هر کس که تمایلی به همجنس داشت یک همجنس گرا تلقی نمی گردد. بدیهی است که در میان این طیف کسانی که گرایش کمی به همجنس دارند یا دو جنس گرا هستند با سهولت بیشتری ممکن است رفتارشان تغییر کند و به جهت اثر رفتاردرمانی های دارویی، شوک الکتریکی و غیره ممکن است جهت رفتار عوض شود. در بررسی نمونه هایی که مدعیان تغیر گرایش جنسی مطرح می کنند می توان به وفور این امر را ملاحظه کرد که همجنس گرایانی که مطلقاً خود را همجنس گرا می یافته اند مقاومت نشان می دهند و سایرین انعطاف بیشتری دارند. برای مثال در مورد تحقیقات مسترز و جانسون آنطور که هلدمن گزارش می دهد بیشترین تغییرات حول دوجنس گرایان روی داده است؛ یعنی کسانی که تمایلی به جنس مخالف داشته اند و «رفتار» ایشان به دگرجنس گرا تغییر کرده است. در میان نمونه های آزمایشی مسترز و جانسون تنها 17% کسانی بوده اند که خود را همجنس گرا می شناخته اند و 84% بین طیف دگرجنس گرا و دوجنس گرا قرار داشته اند(Haldeman, 1991, p. 155).

نمونه های دیگری از چنین تعمیم های ناروایی وجود دارد که هلدمن به آن اشاره می کند. از جمله در تحقیقی از بیبر و همکارانش که تنها 18% از افراد همجنس گرا و 50 درصد دوجنس گرا بوده اند(ibid, p.151). بنابراین در چنین تحقیقاتی ادعای تغییر گرایش جنسی همجنس گرایان و موفقیت در آن با توجه به گرایش شرکت کنندگان، تعمیمی خطاست.

4.2.2.     بیشترین تغییر در هویت جنسی روی داده است نه در گرایش جنسی

همانطور که در مقاله نخست اشاره کردیم هویت جنسی تشخیص آگاهانه ای است که ما از تمایلات مان داریم و گرایش جنسی «جذابیت» ها و «کشش» ها یا «تمایلات» ی است که به دیگری داریم. اولی یک آگاهی است که ممکن است بتوان آن را از طریق برخی جلسات درمانی و مشاوره ای در افراد تغییر داد. چه بسا نوجوانی نزد یکی از مشاوران تغییر گرایش جنسی، ذهنیت دیگری پیدا کند و هویت خود را منحرف و بیماری بشمارد. این امر موجب می شود تا حد زیادی تمایل جنسی و عاطفی خود را سرکوب کند و به نظر برسد دست از رفتارهای همجنس گرایانه برداشته است. اما معمولاً بعد از مدتی کنار گذاشتن این درمان ها، رفتارهای مذکور عود می کند. به همین خاطر یکی از نگرانی ها در این تحقیقات بازگشت رفتارهاست. نکته دیگری که باید در نظر داشت این است که چنین مغزشویی برای کسانی موفقیت آمیز است از عنوان هویتی همجنس گرا بیزاری دارند و نگران داغ ننگ اجتماعی اند. بنابراین این تحقیقات در مورد کسانی موفقیت حاصل می کند که از گرایش جنسی خود ناراضی اند و آن را داغ ننگ می شمارند و به تعبیری «همجنس گرای ناخودپذیر» هستند. رابرت اسپیتزر[12] که برخی از تحقیقات مشهور مربوط به تغییر-درمانی را انجام داده است در معرض این اتهام است که تنها عنوان هویتی را تغییر داده است.در تحقیق او مانند سایر تحقیقات مشابه تعداد زیادی از همجنس گرایان ناخودپذیر موفقیت آزمایش ها را اعلام کرده اند. اما با توجه به نتایج این تحقیق به تعبیر درشر و سوکر[13] به نظر می رسد بیش از آنکه تغییری در «جذابیت» های جنسی فرد ایجاد شود تغییری در یک برچسب ایجاد شده است؛ یعنی از برچست هویتی همجنس گرا به برچسب هویتی دگرجنس گرا منتقل شده است(Drescher & Zucker, 2006, p. 98).

هلدمن برخی از تحقیقات مشابه را مورد اشاره قرار می دهد که در آنها افراد پس از تغییر مورد ادعا بیش از آنکه یک تبدیل ماهوی پیدا کرده باشند تنها موفق به «تطبیق» با زندگی دگرجنس گرا شده اند در حالی که هنوز تمایلات و فانتزی هایشان را داشته اند. بیرک که یکی از تحقیقات تغییر-درمانی را هدایت کرده است در مورد موفقیت خود می نویسد:

من بر این باورم که این [تحقیق] حاکی از تحولی در تطبیق جنسی چشمگیر فرد به سمت زندگی است و نه یک تغییر شکل ماهوی[14].اغلب، اگرچه نه همه کسانی که همجنس بوده اند همچنان دارای احساسات، فانتزی ها و علایق همجنس گرایانه اند(Haldeman, 1991, p. 151).

مشخص است که این تغییر در گرایش و امیال عاطفی و جنسی همچنان ناتوان است، هرچند به تعبیر هلدمن توانسته است تطبیق با زندگی دگرجنس گرایانه را برای برخی ایجاد کند. اما همانطور که هلدمن می نویسد این تطبیق به صورت بازداشتن خود از رفتارهایی است که تمایل به آن دارد. اغلب ایشان از طریق رفتاردرمانی نوعی ترس و واکنش های روانی تولید شده (از طریق تکنیک هایی مانند بیزاری درمانی) را در خود شاهد هستند. به تعبیری به ضرب و تهدید مکانیسم های روانی تولید شده ناچار از چنین تطبیقی می شوند(Haldeman, 1991, p. 153).

4.2.3.     رویکرد رفتارگرایی اساس تغییر-درمانی است

گرایش رفتارگرایی در روانشناسی بر مبنای برخورد با سطح پدیده های روانی یعنی «رفتار» استوار است. این رویکرد هرچند می تواند داده های تجربی بیشتری فرآهم سازد، اما با این مشکل روبروست که همواره ممکن است اندیشه و مقاصدی که مردم پنهان می کنند، دور از دسترس تعمیم ها و نتیجه گیری ها بماند. در مورد تغییر-درمانی نیز همین مسئله وجود دارد. رویکرد رفتارگرایانه تقریباً دست بالا را در این تحقیقات دارد و همه در پی کنترل «رفتار» مراجعه کنندگان خویش بوده اند. چنانکه در نقدهای بالا نیز ملاحظه کردیم از طریق این آزمایش ها فرد تنها قادر به نوعی سازگار سازی و کنترل رفتاری در زندگی دگرجنس گرایانه می شود، اما همچنان خواست ها و تمایلات حسی اش باقی می ماند که راهی برای خروج می طلبند. بدون در نظر گرفتن ایرادهای بسیاری که بر این روش ها می توان گرفت مطلب کلیدی این است که رویکرد رفتارگرایانه همیشه در معرض یک نقد ریشه ای است؛ اینکه تغییر رفتار و کنترل سطح رفتاری مردم نمی تواند ضمانتی برای تغییر محتوای خواست های آنها باشد.

4.2.4.     استفاده از تکنیک های غیر اخلاقی

به جهت رویکرد رفتارگرا که ذکر شد تکنیک هایی غیر انسانی تلقی می شوند. اساس رفتارگرایی این است که انسان نیز مانند یک ماشین بروندادهایی دارد. یعنی آنچه به صورتی رفتار از این ماشین بیرون می آید. بنابراین تکنیک های کنترل رفتار مبتنی بر این الگو رفتار ماشین بدن را کنترل می کند. برای مثال از طریق الگوی شرطی سازی که برای حیوانات به کار می رود رفتار همجنس گرایانه را با محرک های بیزارکننده روبرو می سازند. همانطور که در مورد یک سگِ دست آموز روش شرطی سازی کمک می کند تا مثلا از ادرار او در خانه جلو گیری کنیم. مثلا با محروم کردم سگ از غذایش در صورت ادرار، در بیزاری درمانی نیز محرک های بیزار کننده ای مانند داروهای تهوع آور در زمان بروز رفتارهای همجنس گرایانه عرضه می شود. این امر انسان را به ماشینی برای تغییرات دلبخواه تبدیل می کند. چنانکه در فیلم پرتقال کوکی(1971) از استنلی کوبریک فرد مجرم از طریق شرطی سازی تبدیل به یک گربه دست آموز می شود، در تکنیک های بیزاری درمانی نیز کرامت انسانی فرد و خواسته هایش به صورت تنبیهی و تأدیبی قرار است مطابق با آنچه همگان می گویند تغییر کند. به نظر می رسد این رویه به لحاظ اخلاقی قربانی کردن فردیت و استقلال فرد است در پیشگاه هراس های اجتماعی مربوط به همجنس گرایان.

4.2.5.     تغییر-درمانی از تعصبات مذهبی مردم بهره می گیرد

این امر به ویژه در ایلات متحده وجود دارد که درمان گرایش جنسی مورد حمایت افرادی از کلیساهاست. در ایران نیز به صورت دیگری وجود دارد. تغییر-درمانی امروزه بخشی از رویکرد سیاست جنسی است که در ایران وجود دارد و بخش های فرهنگی مربوطه برنامه هایی را برای تغییر-درمانی در کنار حمایت از تغییر جنسیت دنبال می کنند. در اینجا برخی از بانیان این روش های درمانی در پوشش جلوگیری از گناه را ملاحظه می کنیم. این مراکز که به نام دین تشکیل می شوند اغلب رسوایی هایی نیز برای دین به بار آورده اند. اگر از مشکلات روش علمی که مدعی استفاده آن هستند صرف نظر کنیم.

کالین کلارک یکی از این مدعیان است که به جهت رفتارهای همجنس گرایانه اش از ارتقاء مقام کلیسایی باز مانده است. وی یکی از مهمترین سازمانهای بنیادگرای ضد گی را دارد. در میان کسانی که در این دوره ها شرکت کرده اند برخی از افراد شرکت کننده از رفتارهای جنسی کلارک با ایشان نقل کرده اند که شامل ماساژها برهنه و خودارضایی متقابلی است. این امر موجب رسوایی این مرکز بزرگ بوده است. کلارک در حال حاضر یکی از مشهورترین مدافعان دینی تغییر گرایش جنسی و در عین حال بدنام ترین ایشان است(Haldeman, 1991, p. 157).

یکی از دیگر زایشان گای چارلز است که معتقد است همجنس گرایی یک انتخاب است و می توان آن را تغییر داد. او نیز در طی مراقبت های تغییر گرایش جنسی تماس های جنسی با افراد دعوت شده برقرار کرده است و به ایشان گفته آنچه میانشان وجود دارد همجنس گرایی نیست بلکه «رابطه یهوناتان و داوود» است. او نیز بعد از مدتی از کلیسا اخراج می شود(ibid, p.158).

یکی از مشهورترین نام های دیگر در حوزه تغییر گرایش جنسی مذهبی دکتر منسل پتیسون است. وی تحقیقاتی را برای این تغییر جنسیت انجام داده است. به گزارش بلر این تحقیقات غیر علمی است و نتایج به دست آماده از جهت آماری معتبر نیستند. وی مدعی تغییر قاطع در گرایش جنسی افرادی است که درمان کرده است چون برخی از ایشان حتی ازدواج دگرجنس گرایانه کرده اند! اما توضیحی برای این ندارد که چرا این افراد پس از ازدواج هنوز فانتزی های همجنس گرایانه دارند. توضیح او این است که این افراد به خاطر دعوا با همسرشان این واکنش را نشان داده اند(ibid)!

ترس های مذهبی از گناه همجنس گرایی یکی از انگیزه های مهم چنین تحقیقاتی است که موجب می شود آنچه به عنوان دقت های علمی یک تحقیق به آن نیاز دارد با سهل انگاری هایی اینچنین جابجا گردد. پرسش اینجا این است که چگونه یک دانشمند می تواند ترس های مذهبی را اساس یک روش علمی قرار دهد بدون آنکه در مورد چرایی این ترس ها سوال کند. در این شیوه روانشناس تغییردرمان نگاهی ابزاری به تعصبات مردم دارد و صرف هدف تغییر وسیله درمان را توجیه می کند. چه بسیا مسئله در ماهیت همین وسایل باشد و چیزی که باید تغییر کند فرد نیست بلکه همین تعصبات است.

4.2.6.     تأیید ترس اجتماعی از همجنس گرایان اساس تغییر-درمانی است

فراتر از ترس های مذهبی که ذکر شد ترس عمومی از همجنس گرایی مبنای مهمی برای وجود تغییر-درمانی است. درمانگری گرایش جنسی نیازمند به ناخود-پذیری فرد از گرایش جنسی اش است و در مورد این افراد همین حداقل تغییر ظاهر می شود. بنابراین بر مبنای یک فرض فرهنگی است که عبارت است از داغ ننگ بودن و ترس از بی آبرویی (Haldeman, 1991, p. 160). بنابراین از اساس این روش خود را با تعصبات فرهنگی آمیخته است و نمی تواند یک متد علمی دانسته شود. درمان گری گرایش جنسی معمولا بدون استمداد از این پیش فرض های فرهنگی وجود ندارد. به همین جهت مشاهده می کنیم که دو دسته این روش ها را دنبال می کنند متعصبین فرهنگی که همجنس گرایی را داغ ننگ می شمارند و متعصبین مذهبی که تصور خاصی از گناه آلوده بودن گرایش جنسی شان دارند.

4.3.           جمعبندی و نتیجه گیری:

تغییر-درمانی امروزه بیشتر شامل تکنیک هایی است مبتنی بر رفتارگرایی که تلاش می کند کنترل بر رفتارهای همجنس گرایانه فرد پیدا کند. این روش ها عموماً مبتنی بر پیش فرض گرفتن هراس های اجتماعی از همجنس گرایان اند. بیزاری از همجنس گرایان در جوامع و آنچه به صورت یک داغ ننگ بر هویت جنسی ایشان نقش بسته است حاکی از ترس یا فوبیایی است که جامعه از همجنس گرایی دارد. چنین هراسی امروز خود یک بیماری است که باید به شکل اجتماعی درمان شود. چراکه مبنای تبعیض هایی است که بر همجنس گرایان روا داشته می شود. اینکه می بینیم کاربرد تکنیک های تغییر-درمانی برای برخی از همجنس گرایان گاه چنان ضرورت پیدا می کند که خود را به دست چنین تکنیک هایی درمانی می سپارند ، به جهت آن است که جامعه به جای پذیرش این تفاوت سعی در همسان کردن آنها با خودش می کند. بنابراین چه بسا بهتر باشد این هراس های اجتماعی که مردم را به چنین درمانگری های غیر علمی و غیر اخلاقی می وامی دارد یک بیماری اجتماعی بنامیم، به جای آنکه در پی درمان گرایش جنسی و ناسازگاری های ناشی از آن برویم. از قرن نوزدهم تا کنون روانکاوی و روانشناسی و امروزه رفتارگرایی هنوز قادر به ارائه دستآوردی قابل قبول در مورد روش های خود نشده اند. اما آنچه روشن است بر اساس پیش فرضی روشِ خود را بنا کرده اند که بسیار مشکوک است. تا کنون فرض بر این بود که همجنس گرایان باید تغییر کنند تا با یک هراس اجتماعی (هوموفوبیا) سازگار سازند. امروزه به نحو معکوس فرض بر این است که جامعه باید یک هراس بی دلیل را در مورد وجود همجنس گرایان از خود بزداید به جای آنکه هزینه های انسانی چنین روش هایی را بر انسان ها تحمیل کند.

 

Bibliography

APA. (2008). Sexual orientation and homosexuality. Retrieved March 3, 2013, from American Psychological Association: http://www.apa.org/helpcenter/sexual-orientation.aspx

Drescher, J., & Zucker, K. (2006). Ex-Gay Research: Analyzing the Spitzer Study and Its Relation to Science, Religion, Politics, and Culture. New York: Harrington Park Press.

Haldeman, D. C. (1991). Sexual orientation conversion therapy for gay men and lesbians: A scientific examination . In J. Gonsiorek, & J. Weinrich, Homosexuality: Research Implications for Public Policy (pp. 149-160). Newbury Park, California: Sage Publicatio.

Maier, T. (2009, April 22). Can Psychiatrists Really “Cure” Homosexuality? Retrieved April 2, 2013, from Scientific American: http://www.scientificamerican.com/article.cfm?id=homosexuality-cure-masters-johnson

یاسمی, م. ت. (1385). تجربیاتی از درمان موفقیت آمیز همجنس بارگی خودناپذیر، فرابارگی . تبدل خواهی جنسی بار روش های شناختی-رفتاری. مجله علمي پزشكي قانوني , 227-222.

 


[1]. «مرجان اهورایی، پناهجوی تراجنسیتی ایرانی در روز ۱۴ فروردین‌ماه ۱۳۹۲ در بیمارستانی در کایسری ترکیه،به دلیل عدم دسترسی به بهداشت و درمان مناسب و پیچیدگی‌های ناشی از عفونت ریوی جان خود را از دست داد.» سایت رادیو زمانه/صفحه دگرباش.

این سری مقالات به نام مرجان اهورایی منتشر می شود. زندگی او نمونه ای از شرایط سخت زندگی برای یک اقلیت جنسی است که نه در خانه خود از حقوق انسانی اش برخودار است و نه در شرایط ترک کشورش قادر به داشتن حداقل امکانات زندگی انسانی است. بدون آنکه وعده های خوش به آینده بدهیم، این صرفاً یادآوری است برای تغییری که در بسیاری چیزها لازم است. تغییر در نگاه مان به اولویت بندی های حقوق بشری که حقوق اقلیت های جنسی را عقب می راند و در برابر این مرگ ها سکوت می کند، تغییری در مناسبات حقوقی ای که پناهجویان را ماه و سال ها در شرایط گذر نگاه می دارد و زمینه این خسارت های انسانی است، و تغییری در نگاه مردم به اقلیت های جنسی.

[2]. Conversion Therapy

[3] . Reparative Therapy

[4] . Anna Freud

[5] . IsidorSadger

[6].Felix Boehm

[7] . Melanie Klein

[8] . Edmund Bergler

[13] . Drescher, Jack &Zucker, Kenneth

[14]. Metamorphosis

برای عضویت در کانال تلگرام ایرکو اینجا کلیک کنید
عضو شوید!